Part37 [The End]

9.1K 1.3K 983
                                    

*
جونگ‌کوک خیره به نارا نگاه کرد و گفت:"تو باید قبل از انجام این مسئله با من یا بابا تهیونگت صحبت می‌کردی."

نارا سر تکون داد و گفت:"می‌دونم اما نمی‌خواستم وقت تلف کنم."

جونگ‌کوک سرش رو با تاسف تکون داد و تهیونگ به آرومی گفت:"وقتی این‌کار رو کردی نترسیدی نارای من؟"

نارا نگاهش رو به سمت تهیونگ چرخوند و زمزمه کرد:"نه."

"دروغ میگی."

جونگ‌کوک گفت و نارا زبونش رو روی لب پایینش کشید و سرش رو تند به دو طرف تکون داد.

"من راست می‌گم پدرجان. من نترسیدم."

و ترسیده بود.

پسر کوچولوی درونش می‌لرزید و زیرلب پدر‌هاش رو صدا می‌زد و گرگی که به بدن حاکم بود بی‌رحمانه جسم اون اُمگا رو می‌درید و به خون آغشته می‌کرد.

جونگ‌کوک پوزخندی عصبی زد و محکم بازوی نارا رو گرفت و به سمت خودش کشید.

تهیونگ فورا دستش رو روی دست جونگ‌کوک گذاشت و گفت:"جونگ‌کوک آروم."

نارا از درد بازوش حتی خم به ابرو نیاورد و به چشم‌های پدرش نگاه کرد.

جونگ‌کوک از بین دندون‌های کلید شده‌اش غرید:"سری بعدی بدون اطلاع دادن به ما از این غلط‌های اضافه بکنی برات بد میشه فهمیدی؟ درسته پدرتم اما بهت رحم نمی‌کنم."

نارا محکم بازوش رو کشید و با بغضی که چونه‌اش رو خفیف می‌لرزوند از اتاق بیرون دویید.

"ما اومدیم به اقامتگاهت که حرف بزنیم جونگ‌کوک! چرا با نارا این‌طور برخورد کردی؟"

تهیونگ حرصی گفت و خون خالص عصبی به اُمگا نگاه کرد.

"موقع گفتن این‌ حرف‌ها از خودت خجالت نمی‌کشی؟"

تهیونگ لحظه‌ای جا خورده به جونگ‌کوک نگاه کرد.

جونگ‌کوک با پوزخند گفت:"فکر کردی چون اون بچه‌ی ماست کاری که کرده هیچ عیبی نداره؟ چون فرزند پادشاه و لوناست ایرادی نداره که یک اُمگا رو تقریبا تیکه تیکه کنه؟"

تهیونگ ساکت نگاهش کرد و جونگ‌کوک ادامه داد:"این برای یک بچه شش ساله حتی از زود هم زودتره. می‌فهمی چی میگم؟"

تهیونگ محکم به موهاش چنگ زد و روی تخت نشست.

دو دستش رو روی صورتش کشید و پلک‌هاش رو روی هم فشرد.

"من بد فرزندم رو نمی‌خوام اما نمی‌تونم مقابل گندی که زده چشم‌هام رو ببندم. حتی اگر اون دختر واقعا گناهکار باشه هم باید به دستور من به سزای اعمالش می‌رسید. نارا برای این لکه سیاهی که روی روحش کشید زیادی بچه‌است تهیونگ بفهم."

Wild [KookV]Where stories live. Discover now