Part5

7K 1.2K 589
                                    

*
قدم‌های آرومی برمی‌داشت و تقریبا زیر نگاه سنگین اُمگاهای دیگه درحال ذوب شدن بود.

رد دست‌های جونگ‌کوک به روی بازو‌هاش میسوخت و گرمایی رو روی گونه‌هاش حس ‌میکرد.

چشم‌هاش به خاطر اشک می‌سوخت و گلوش در حال انفجار از بغضی باز نشده بود.

"این رایحه‌ی یک آلفاست؟"

یا شنیدن صدایی از پشت سرش ایستاد.

این صدا رو می‌شناخت.

آروم چرخید و با دیدن مادرش که ظرف کوچیکی از مرحم به دست داشت نفسش رو لحظه‌ای حبس کرد.

تیانا به آرومی جلو رفت و تهیونگ سر جاش ایستاد.

چند روز بود که مادرش حصر خانگی بود اما چرا هیچ آثاری از ناراحتی به چهره نداشت.

تیانا مقابل تنها پسر اُمگاش ایستاد.

پسری که هیچ شباهتی به کیم‌ها نداشت.

"این رایحه روی تو چیکار می‌کنه؟"

تیانا به سردی پرسید و تهیونگ یخ زد.

نگرانش نبود؟

چرا چکش نمی‌کرد تا مطمئن بشه جراحتی نداره.

چرا بغلش نمی‌کرد و نمی‌گفت که همه‌چیز درست می‌شه؟

چرا نوازشش نمی‌کرد و ابراز دلتنگی نمی‌کرد؟

به خاطر اون و خواهرش مقابل جونگ‌کوک سر خم کرد؟

"چقدر به جونگ‌کوک نزدیک بودی که وقت کرد رایحه‌اش رو روی بدنت بذاره اُمگا؟"

تیانا با عصبانیت پرسید و این‌بار انگشت‌های لاغر تیانا با خشم جایگزین گرمای دست‌های جونگ‌کوک شد و محکم بازوی تهیونگ رو فشرد.

محکم دندون‌هاش رو توی لبش فشرد و لب زد:"نمی‌دونم."

"نمی‌دونی؟"

تیانا با نیشخند و ناباوری پرسید و ادامه داد:"تهیونگ دیوونه شدی؟ عقلت رو از دست دادی؟پسرِ من عقلش رو از دست داده؟"

تهیونگ تنها نگاهش کرد و تیانا با حرص گفت:"من می‌تونم همه چیز رو بفهمم. می‌خوای خودت و به پادشاه بچسبونی تا قدرتی که همیشه فکر می‌کردی لایقشی رو بگیری؟"

تهیونگ بهت زده نگاهش کرد.

اولین بار بود که تا این اندازه مادرش رو عصبی می‌دید.

تیانا با نفرت گفت:"تو لایق هیچی نیستی. عقب وایسا بی‌ارزش، به چیزایی که لیاقت تو نیستند نزدیک نشو."

"من..."

تهیونگ به سختی سعی کرد حرف بزنه اما تیانا محکم انگشتش رو مقابل لب‌های خودش گذاشت و گفت:"توهماتی که تو توی ذهنت داری تهش بتونن برای دامی به واقعیت تبدیل بشن نه تو. دور وایسا و از کنار سفره جئون‌ها خودت رو سیر کن و توی جای خوابت بمون و قدرت رو برای بزرگ‌تر ها بذار."

Wild [KookV]Where stories live. Discover now