"خودت باش اُمگا، بازی که برای من راه انداختی انقدری قوی نیست که خامم کنه."
تهیونگ لحظهای خیره نگاهش کرد و دستش رو از روی شونه آلفا برداشت.
جونگکوک با ملایمت انگشتش رو روی گونه نرم تهیونگ حرکت داد و لب زد:"چشمات آیینهی درونته، وقتی نگاهت میکنم میتونم بفهمم چی توی اون مغز کوچولوت میگذره."
تهیونگ نفس عمیقی کشید و آروم گفت:"من خودمم، برای فریب دادنت اینجا نیستم."
"اگه به خاطر فریب دادنم اینجا بودی به نظرت موفق میشدی؟"
لحن جونگکوک طعم تمسخر گرفت و تهیونگ چرخی به چشمهاش داد و مطمئن شد که صورتش هیچ تکونی نخوره.
انگشتهای آلفا گونهاش رو پوشونده بود و رقتانگیز بود اگر میگفت که از این لمسها هم لذت میبره؟
آلفا انگشت شستش رو به نرمی گوشه لب تهیونگ کشید و دوباره گونه اُمگا زیر حرکتهای آرومِ انگشتش گرم شد.
"میخوام لمست کنم اما میترسم زیر انگشتام بشکنی."
جونگکوک زمزمه کرد و تهیونگ ناخداگاه دستش رو روی دست جونگکوک گذاشت و لب زد:"لمسکن."
چیزی توی قفسه سینه آلفا به پایین ریخت و آب دهنش رو محکم قورت داد.
انگشتهاش حرکت کردند و گونه و شقیقه و کمی بعد چشم اُمگا رو به آتیش کشیدند.
تهیونگ ناخواسته و غریضی عمل میکرد.
جونگکوک آروم گفت:"گوچین نیاوردی؟"
تهیونگ چشمهاش رو بست و لب زد:"باور کنم فقط برای گوچین احظارم کردی."
"اگه به خاطر گوچین نیست پس به خاطر چی باید احظارت کنم اُمگا؟"
جونگکوک شیطنتش رو مخفی کرد و با اَبروهای بالا رفته پرسید.
تهیونگ محکم چشمهاش رو باز کرد و با حرصی که در تلاش برای مخفی کردنش بود گفت:"داخله، چرا نمیریم داخل؟ اینجا سرده؟"
"تو سرمایی حس میکنی؟"
جونگکوک پرسید و تهیونگ چند لحظه ساکت نگاهش کرد.
سرمایی حس نمیکرد.
صورتش میسوخت و گرگش مدام در طلاطم بود و آروم و قرار نداشت.
انگار که یک سد بزرگ بین گرگهای درونشون قرار داشت.
آلفا حرکت انگشتش رو تا لبهای تهیونگ ادامه داد و زمزمه کرد:"میشه ببوسمت اُمگا؟"
تهیونگ ناخداگاه سرش رو جلو برد و آروم گفت:"اعلاحضرت بلده اجازه بگیره؟"
جونگکوک تو گلو خندید:"راجب من چی فکر کردی اُمگا؟"
YOU ARE READING
Wild [KookV]
Romanceچشمهاش پر از اشک بود و نگاهش پر از خشم. نمیخواست مقابل این مرد سر خم کنه. نمیخواست قبول کنه از عرش به فرش رسیده. نمیخواست قبول کنه که تا پنج ساعت پیش همه مقابلش خم میشدند و برای بردن اسبش به اسطبل پیشقدم میشدند و حالا اینطور تحقیرآمیز باهاش...