*
سرش رو روی سینه عرق کرده آلفا گذاشت و با نفسهای عمیق بغض بزرگ توی گلوش رو قورت داد.زمانی که دست سرد مرد روی بازوش نشست لرزی کرد و لب زد:"آرومی؟"
جونگکوک همونطور که با چشمهای خمار به سقف خیره بود گفت:"چرا میپرسی؟"
جیمین کمی جابهجا شد و دستش رو روی سینه لخت جونگکوک گذاشت و با انگشتهاش خطهای فرضی روی قفسه سینهاش کشید.
"اینجایی مارکم درد نمیکنه اما میتونم از طریق باند بفهمم که تو ناراحتی."
مردمکهای جونگکوک یک لحظه هم از سقف جدا نشد و جیمین آروم گفت:"اون رو میخواستی. مگهنه آلفا؟"
آلفا تصمیم به سکوت گرفت و اُمگا غمگین نگاهش کرد.
"داری خودت رو عذاب میدی. این مارک لعنتی رو از روی گردنم بردار و برو پیش جفتت تو مدت کوتاهیه که اون رو میشناسی میتونی..."
"کوتاه نیست."
جونگکوک بین حرف اُمگا پرید و جیمین سکوت کرد.
"کوتاه نیست جیمین. من یکبار وقتی که اون فقط نه سالش بود دیدم و بعدها اون رو جایی بین مردمِ عادی توی بازار دیدم. قلب من خیلی وقته که برای اون رز سرکش رفته و تو این رو فهمیدی مگه نه؟"
جیمین سر تکون داد و حس کرد که اُمگای درونش بیپناه به دور خودش چرخید و خودش رو پشت دم سفید رنگش پنهان کرد.
اُمگا تنها بود و با یک مارک دردناک که برای اون نبود درگیر بود.
جفتش هر روز از مقابل چشمهاش میگذشت و هرروز رنگ نگاهش سردتر از دیروز میشد.
یونگی قلب اون رو توی دستهاش داشت و هرروز اون رو له میکرد.
جونگکوک دستش رو دور جیمین محکمتر کرد و لب زد:"اما این دلیل بر این نیست که تو رو رها میکنم. تا زمانی که هم من و هم تو به هدفمون برسیم تحمل میکنیم و بعد از اون نجات پیدا میکنیم."
جیمین سرش رو به علامت مثبت تکون داد و سرش رو بیشتر به سینه جونگکوک چسبوند و جونگکوک دستهاش رو بین موهای اُمگا برد و ناخودآگاه تهیونگ رو بین بازوهاش تصور کرد و اُمگای بین بازوهاش رو بیشتر به خودش چسبوند و با دنبال کمی، فقط کمی رایحه رز گشت.
*
"برام شراب بریز اُمگا."
رو به تهیونگ گفت و با سرگرمی به غیض اُمگا موقع انجام کار نگاه کرد.
"سرورم بهنظرِ من نیازه که با خودتون چندین سرباز ببرید که مراقبتون باشند."
صدراعظم گفت و یونگی فورا گفت:"نه! نباید کسی بفهمه که اعلاحضرت داره از هانسیونگ خارج میشه."
YOU ARE READING
Wild [KookV]
Romanceچشمهاش پر از اشک بود و نگاهش پر از خشم. نمیخواست مقابل این مرد سر خم کنه. نمیخواست قبول کنه از عرش به فرش رسیده. نمیخواست قبول کنه که تا پنج ساعت پیش همه مقابلش خم میشدند و برای بردن اسبش به اسطبل پیشقدم میشدند و حالا اینطور تحقیرآمیز باهاش...