"عشقای دلم همین اول و اون ستارهی ووت و رنگی کنید🥺❤️"
زمانی که پارچه جلوی دهنش پایین کشیده شد انگار تمام صداها متوقف شدند.
جونگکیونگ از حرکت ایستاد و چشمهاش به قهوهای تغییر رنگ دادند.
مردمکهاش به لرزه افتادند و شوکه صورت آلفا رو لمس کرد.
"یونگی."
صدای جونگکیونگ توی گلو خفه شد و شوکه دستش رو روی گونهی مرد کشید تا مطمئن بشه که اون شخص آلفای خودشه.
یونگی توی سکوت به چشمهای کیونگش نگاه کرد و جونگکیونگ مبهوت خودش رو عقب کشید و ایستاد.
یونگی ایستاد و با چشمهای زمردی رنگش به جونگکیونگ نگاه کرد و گره پارچه رو باز کرد و از دور گردنش آزاد کرد.
پارچه روی زمین افتاد و حالا هیچچیزی برای پنهان نگه داشتن یونگی وجود نداشت.
"چهطور، چهطور ممکنه تو..."
کامل کردن جمله برای جونگکیونگ سخت و انگار که اون لحظه بارها به دار آویخته شد، بارها از بلندی به پایین پرتاب شد و بارها توسط خنجرِ نگاه یونگی به قتل رسید.
چشمهای زمردیرنگ یونگی به یکباره تیره شدند و جونگکیونگ حس کرد که چندین تپش از قلبش رو حس نکرد.
چندین نفس رو جا انداخت و اشکهاش صورتش رو سوزوندند.
"چرا؟"
تنها برای پرسیدن سوال لبهاش لرزید و یونگی حس کرد که برای اون چشمهای بارونی فاصلهای با مرگ نداره.
اون چشمهای به خون نشسته از اشک و دستهای لرزون تمامِ یونگی بودند و دلیل حالِ خراب بتا خودش بود.
خودش مقصر اون اشکها بود و حس میکرد هر قطره از اون اشکها درحال ذره ذره ذوب کردنش بودند.
قدمی جلو برداشت و اون یک قدم مصادف شد با عقب رفتن جونگکیونگ و بالا اومدن شمشیر درست مقابل قفسه سینهاش.
"پرسیدم چرا؟"
"از من میپرسی چرا؟ چهطور میتونی این سوال رو از من بپرسی جئون؟"
اینبار یونگی پرسید و اخمهای جونگکیونگ در هم کشیده شدند.
گذشته جایی پس ذهن دیگران دفن شده بود و حالا بوی خون بود که از بین خاطرات دفن شده به مشام بتا میرسید.
یونگی محکم تیغهی شمشیر رو توی دست گرفت و گفت:"من کیام؟ مین یونگی. آلفای بزرگ خاندان مینِ تاجر. پدرم دست راست پدرت بود و مادرم زمانی که تو و جونگکوک به دنیا میاومدید، مراقب مادرت بود. من با شماها بزرگ شدم. جونگکوک همیشه یک جملهی خوب میگه بتا و میدونی اون چیه؟"
YOU ARE READING
Wild [KookV]
Romanceچشمهاش پر از اشک بود و نگاهش پر از خشم. نمیخواست مقابل این مرد سر خم کنه. نمیخواست قبول کنه از عرش به فرش رسیده. نمیخواست قبول کنه که تا پنج ساعت پیش همه مقابلش خم میشدند و برای بردن اسبش به اسطبل پیشقدم میشدند و حالا اینطور تحقیرآمیز باهاش...