Part9

7K 1.1K 346
                                    

"تو کی هستی؟"

تهیونگ با صدایی که تلاش می‌کرد از تاریکی مخوف باغ درندشت کاخ نلرزه گفت و زمانی که صدای دورگه شخص توی گوشش پیچید آب دهنش رو محکم فرو داد.

"مطمئنم که نمی‌خوای بدونی من کی‌ هستم کیم‌تهیونگ."

تهیونگ فانوس رو بالا‌تر برد تا بتونه دقیق‌تر چهره مرد رو وارسی کنه و دست آزادش رو به سمت هانبوکش برد تا از جیب کوچیکش خنجرش رو خارج کنه.

نگاهش به سرعت شروع به وارسی کردن مرد شنل پوش کرد.

دست‌هاش کاملا سالم به نظر می‌رسیدند.

"تو..."

تهیونگ لب زد و مرد نیشخند صداداری زد.

"منتظر چی بودی کیم تهیونگ؟"

مرد گفت و تهیونگ آب دهنش رو محکم قورت داد و خنجرش رو توی دستش فشرد.

"تو شجاعی کیم‌تهیونگ! الهه ماه جفت خوبی برای آلفای خون‌خالص انتخاب کرده."

اون می‌دونست!

مرد راجب رازی که فقط سه آلفای حاضر در اتاق باخبر بودند می‌دونست!

یک‌نفر از معتمد‌های جونگ‌کوک خائن بود!

اما کی؟

فانوس رو پایین آورد و با استرس نگاهی به اطراف انداخت.

صدای سروصدا از دور به گوش می‌رسید.

همه درحال جشن و تکاپو بودند و اگر داد هم می‌زد کسی متوجهش نمی‌شد.

"به چی فکر می‌کنی اُمگا؟ این‌که این‌جا با من گیر افتادی و کسی نیست که حواسش به تو باشه؟"

نفس سردی کشید و با اخمای درهم در جواب مرد گفت:"می‌گیرمت و تورو تحویل پادشاه می‌دم و به عنوان پاداش برادرم رو آزاد می‌کنم."

خنجر رو توی دستش فشرد و با این‌که مرد نیمی از صورتش رو پوشانده بود اما باز هم تونست متوجه پوزخند گوشه لب‌های مرد بشه.

با حمله ناگهانی مرد چندین قدم عقب رفت و فانوس از دستش به زمین افتاد و بین چمن‌ها فرو رفت.

از حرکت اول دست مرد جاخالی داد و با حرکت دوم دستش سرش رو دزدید.

مرد به شدت قدرتمند و قهار بود.

نفس ترسیده‌ای کشید و خنجرش رو توی هوا تکون داد تا برای خودش فضا بخره.

قدمی از مرد فاصله گرفت و مرد با چرخشی تیغه‌ی کوچیک توی دستش رو به سمت تهیونگ پرتاب کرد.

خودش رو با شتاب روی زمین انداخت و تیغه محکم تنه‌ی درخت رو زخمی کرد.

از درد مچ پای چپش نفس تیزی کشید و خودش رو روی زمین خزوند و خنده مرد توی گوشش پیچید.

Wild [KookV]Where stories live. Discover now