Part20

7K 1.1K 711
                                    

با حس سنگینی چیزی روی پاهاش و خیسی چیزی روی گردنش چشم باز کرد.

رایحه رز زیر بینیش پیچید و باعث شد محکم تکونی بخوره.

تهیونگ روی پاهای جونگ‌کوک نشسته بود و تنش رو به تن گرم آلفا چسبونده بود.

جونگ‌کوک لحظه‌ای گیج نگاهش کرد و زمانی که زبون تهیونگ روی سیب گلوش کشیده شد، با صدایی دورگه از خواب گفت:"لونا حدس این‌که داری چی‌کار می‌کنی سخت نیست اما داری چی‌کار می‌کنی؟"

تهیونگ تو گلو خندید و عمیق گردن جونگ‌کوک رو بوسید و گفت:"این‌که کنار همسرم باشم چیز عجیبیه؟"

جونگ‌کوک عمیق بو کشید و لحظه‌ای از روی صندلی نیم خیز شد.

بویی مثل گوشت و پوسته سوخته.

"بوی چیه؟ چه اتفاقی افتاده؟"

جونگ‌کوک با لحنی جدی پرسید و تهیونگ لحظه‌ای برای پاسخ دادن مکث کرد.

لباس‌های اُمگا بوی آتیش می‌داد و جونگ‌کوک حس بویایی خوبی داشت.

"گفتم که برای ناهار گوشت و دنده کبابی آماده کنند سرورم. خدمه‌ها مشغول کشتن گوسفند‌ها بودند."

تهیونگ گفت و جونگ‌کوک باور نکرد.

هاله‌ای از تیرگی دود لباس سفیدرنگ اُمگا رو پوشونده بود و این باور رو برای آلفا سخت‌تر کرد.

چشم‌های تهیونگ به آبی می‌درخشید و کنترلی روی رفتارش نداشت.

دست‌هاش می‌لرزید و سرد بود.

پایین تنه‌اش رو با نیاز روی جونگ‌کوک حرکت داد و جونگ‌کوک با فشاری به عضوش وارد شد اخم کمرنگی کرد و گفت:"توی هیت نیستی. مطمئنی حالت خوبه؟"

تهیونگ با نیاز دستش رو روی قفسه سینه جونگ‌کوک کشید و ردای توی تنش رو کنار زد.

"آلفا."

زمزمه‌ی تهیونگ به گوش جونگ‌کوک رسید و اخمش پررنگ‌تر شد.

اقیانوسِ طوفانیِ چشم‌های تهیونگ با قرمزیِ خون ترکیب شده بودند و این توضیحی برای پلک روی هم نگذاشتن اُمگا بود.

تهیونگ خودش رو محکم‌تر روی پایین‌تنه‌ی جونگ‌کوک حرکت داد و جونگ‌کوک از روی پارچه‌ی ضخیم هانبوک به باسن اُمگا چنگ زد.

ناله‌ی اُمگا بلند شد و جونگ‌کوک نگاهش با تیزبینی شروع به وارسی حیاط کاخ کرد.

هیچ اثری از هیچ خدمتکاری نبود و همه سرباز‌ها سر پست خودشون ایستاده بودند.

اخم‌های جونگ‌کوک غلیظ تر شد و با دست دیگه‌اش به کمر تهیونگ چنگ زد.

می‌تونست حتی از روی هانبوک خیسی اسلیک رو حس کنه.

Wild [KookV]Where stories live. Discover now