Part21

6.7K 1.1K 1.3K
                                    

همین اول ووت بدید یه وقت یادتون نره🥺💋
*****
"بنوشش."

یونگی دستش رو جلو برد و پادزهر رو زیر دست جونگ‌کوک بیرون کشید.

جونگ‌کوک نیشخندی زد و تکیه داد.

یونگی با آرامش در ظرف رو باز کرد و نزدیک لب‌هاش برد.

"صبر کن."

جیمین با ترس گفت و یونگی مکث کرد.

توی نگاه جیمین دو دلی و ترس بود.

جونگ‌کوک به جیمین نگاه کرد و دستش رو روی موهای جیمین کشید و گفت:"می‌ترسی اون پادزهر سمی باشه؟ تو هم مثل من بهش اعتماد نداری، می‌دونم عزیزم."

تهیونگ به دست روی موهای جیمین نگاه کرد.

جونگ‌کوک درسته که ردش کرده بود تا مارکش رو به تهیونگ بده و اون رو عزل کرده بود، اما هنوز هم همسرِ جیمین بود!

اون دو ازدواج کرده بودند و این غیرقابل رد بود.

یونگی پوزخندی زد و به جیمین نگاه کرد.

زمانی که دستی روی پاش نشست سرش رو به سمت جونگ‌کیونگ چرخوند.

جونگ‌کیونگ با اطمینان نگاهش کرد و گفت:"بنوشش یونگی، سوءتفاهم‌ها رو برطرف کن."

جونگ‌کیونگ به یونگی اعتماد داشت.

تحت هر شرایطی اعتماد داشت و مرد مقابلش رو می‌پرستید.

این تفاوت بزرگ بین جیمین و جونگ‌کیونگ بود.

زمانی که جیمین به یونگی شک کرد و ترجیح داد به حرف پدرش گوش کنه، یونگی فهمید که شاید الهه ماه اون دو رو مناسب یک دیگر بدونه، اما جیمین کسی نیست که مناسبش باشه.

یونگی فهمید که جیمین نمی‌تونه اون‌طور که می‌خواد دوستش داشته باشه و خودش هم نمی‌تونه اون عشق و علاقه‌ای که جیمین می‌خواد رو به اون بده.

جیمین ترجیح داد به سمت تصمیمات پدرش کشیده بشه و توجهی به خواهش‌های یونگی نکنه و یونگی ترجیح داد که جیمین رد بعد از بارها خورد کردنِ خودش رد کنه.

این جونگ‌کوک بود که همیشه در راس بود.

نقشه‌ی بی‌نقص جونگ‌کوک و صلح بین خاندان جئون و کیم‌ها چیزی نبود که هانبین ازش بگذره و جیمین دوست داشت که فرزند عزیز خانواده باشه.

یونگی لبخند محوی به جونگ‌کیونگ زد و جرعه‌ای از پادزهر بنفش رنگ که از گل‌های وحشی و کمیابی تهیه شده بود، نوشید و ظرف رو پایین گذاشت.

جونگ‌کوک به یونگی نگاه کرد.

یونگی پلکی زد و ظرف رو به سمت تهیونگ هول داد و گفت:"بنوشش و خودت رو خلاص کن. اصلا خوب نیست که لونای هان‌سیونگ توی کاخ راه بره و هزیون بگه."

Wild [KookV]Where stories live. Discover now