Chérie (part6)

130 37 9
                                    


Chérie
به معنای عزیز.

Song: Cherry by Chromatics

دستِ كم،حالا را غنيمت بشمار! بگذار تا آخر اين بن بست به دنيا بخنديم. بگذار زير برف و بارانِ همين كوچه،از گرماي آغوشت لذت ببرم و با بوسه اي به آخرين خواب زمستاني برويم...
ميبيني اين ذهن بيمار چقدر ميتواند از تو داستان بسازد...؟!

به چشم های بسته و مژه‌های بلند و مشکی زین خیره شده بود. پسری که با یک دیدار، آرام آرام وارد زندگی و قلبش شده بود و برای خودش خانه و جایی پیدا کرده بود. پسری که می‌توانست سرنوشت علم و تقدیر یک جنین را رقم بزند.

چنان آرام در خواب بیهوشی‌اش فرو رفته بود که انگار هیچ نگرانی برای فردا وجود ندارد یا اصلا فردایی وجود ندارد. شاید هم همه چیز درباره‌ی همین امروز بود. راجع به خواب عاشقانه‌ی عمیقشان، راجع به عشق و علاقه‌ای که در اعماق نداشته ها داشتند و راجع به یچه‌ای که حالا نطفه‌ای در داخل شکم زین بود.

راهی که تا اینجا آمده بودند؛ هیچ آسان نبود اما راه پیش‌رویشان قطعا سخت‌تر بود. اوایل فکر می‌کرد که تنها برای به واقعیت پیوستن این رویای شیرین به غول چراغ جادو یا شاید هم چوب جادویی فرشته ها احتیاج دارند؛ ولی حالا کجا بودند؟ در زیر زمین خانه‌اش!

زیرزمینی که تا چند وقت پیش محل قرار گرفتن بار و بیلیارد، کتابخانه و میز کارش بود؛ به‌هم ریخته و نمور؛درست مثل خودش! اما حالا همه چیز رنگ و بوی متفاوتی داشت.  کاشی های سرامیکی به چوب ماهون قدیمیِ پارکت خونه، پوزخند زدند و جای آنها خوب بر زمین نشستند. دیوار های شیشه‌ای که این بیمارستان خانگی را به اتاق هایی تقسیم می‌کرد و حتی دیوارهایی که دیگر خبری از نقش خاص کاغذ دیواری و قاب‌ها روی آنها نبود. دیوارهایی تماما رنگ گرفته به رنگ کمرنگ ترین آبی ممکن در این جهان.

دستگاه ها و چراغ‌ها، تیغ‌ها و وسایل جراحی، تخت بیمارستانی و قفسه‌ای سرتاسری از وسایل استریل، ظرف‌های نمونه و هر وسیله و دستگاهی که بیمارستان‌ها داشتند. باور کردنی نبود؛ تهیه کردنشان هم باور نکردنی بود اما تمام این اما و اگر ها، تمام باور ناپذیری‌ها و غیرممکن‌ها را برای همدیگر به واقعیت و شدنی‌ترین کار ممکن تبدیل کرده بودند؛ تا در حسرت داشتن یک خانواده نسوزند و رویاهایشان را شعله‌ور نکنند. اقلا برای زین که اینطور بود.

هفته‌ی پر تنشی را پشت سر گذاشتند. هفته‌ای که به صرف هوای نیمه‌خالی لیوان گذشته بود. پدر و مادر زین، سر هم کردن این بیمارستان مجهز و کوچک خانگی، پیدا کردن یک تیم پزشکی قابل قبول، تحقیق و بررسی بایدها و نبایدها و درنهایت تشنجی که در رابطه‌شان احساس می‌کرد. هم به خودش و هم زین عزیزش بابت همه چیز حق می‌داد؛ به هر حال که ممکن کردن غیر ممکن‌ها کار ساده‌ای نیست و نخواهد بود.

Departure [Z,M] (mperg)Where stories live. Discover now