Sonríe nene (part 9)
به زبان اسپانیایی:
پوزخند بزن عزیزمکلمه 'Nene' برای جنسیت پسر استفاده میشه. میتونه معنای پسرم رو هم داشت باشه اما به منظور خطاب کردن فرزند پسر استفاده نمیشه.
سلام عزیزانم 🩶✨️
لطفا و خواهشا کامنت و وت یادتون نره. دوست دارم بدونم که داستانم روی ریل درستی قرار گرفته یا نه. و فقط اینو از نظرات و حدسیات شما میتونم بفهمم.
نمیخوام یه داستان غیرقابل فهم و گنگ تحویلتون بدم پس لطفا با من همراه باشید.اگه من ندونم چه خبره نمیتونم پارتهای بعدی رو بنویسم و ادامه بدم و همین باعث تاخیر روند آپ کردن میشه. در واقع شما با نظراتتون به دید و ایدهی توی سر من زاویهی درستی رو برای به قلم کشیدن، میدین.
نکته بعدی اینه که اگه کسی رو میشناسید که فف های زیام رو میخونه، لطفا براش لینک واتپد رو بفرستید.
از رنجی که میکشید
چیزی بروز نمیداد.
چون از نظرش
پیدا کردن کسی که دردش را بفهمد
خیلی سخت بود...به شکمش نگاهی انداخت و بعد از پاک کردن مایع شفاف و سرد روی شکمش، تیشرت اُوِر سایزش را پایین کشید. هیجان، لابهلای آرامش ذاتی وجودش در هم تنیده شده بود. بالاخره بعد از پنج ماه و نیم انتظار جنسیت بچه مشخص میشد. بچهای که از همان ابتدا سربه سرش میگذاشت. اوایل ماه چهارم بود که بندناف جلوی پایش پیچیده شده بود و بعد در پنج ماهگی تصمیم گرفته بود طوری در شکمش بایستد که تشخیص جنسیت غیر ممکن باشد.
برعکس لیام برای کوچکترین جزئیات ذوق میکرد و هیچ دوست نداشت که این چند ماه باقی مانده را به خودش زهر کند. شوق و ذوقش را نشان میداد و با فرزند به دنیا نیامدهاش از رویاهای شیرین و دنیای پاکی سخن میگفت که خودش در واقعیت ندیده بود.
چه میشد کرد؟ شاید در انتخاب پدر بچهاش زیادی باعجله و احساسی عمل کرده است. رابطهاش بی آنکه بخواهد روز به روز با لیام سردتر میشد. و این خودش بود که خودش را به حضور و حرفهای بیسر و ته لیام عادت داده بود. نمیتوانست با زور و تمنا از او برای خودش و فرزندش عشق و دوست داشته شدن طلب کند.
رو به لیام و پزشکش کرد و پرسید: من میتونم برم بالا؟
حداقل شانس آورده بود که دکتر زنان و زایمانِ مهربان و البته کار کشتهای داشت. ادوارد استایلز، یکی از دوستان قدیمی و صمیمی لیام بود که مسئولیت مراقبت های پزشکی در دوران بارداری و بعد از آن را پذیرفته بود. هیچوقت با او خارج از حوزهی پروژه و حاملگیاش حرف نزده بود اما حدس میزد که باید آدم جالب و دنیا دیدهای باشد.
ادوارد: حتما. فقط چند تا سوال رو ازت بپرسم؟
لیام: از من هم میتونی بپرسی چون جواب اکثرشو میدونم؛ بزار بره.
YOU ARE READING
Departure [Z,M] (mperg)
FanfictionDeparture [Z,M] Completed ■Mperg ■Short story ■Happy end Couple: Ziam (Liam top) Genre: mystery, romance, angst Description: زین مالیک دانشجوی رشتهی بیوشیمی بالینی، امپریال کالج لندن هست؛ یک شب چشمانش را روی صندلیهای دانشگاه باز میکند. وقتی تلف...