Daddy issues (part 5)

154 38 32
                                    

سلام
مثل همیشه ازتون میخوام تا حتما نظراتتون رو از طریق ناشناس یا کامنت به من انتقال بدین.

ممکنه یک مقدار از نظر زمانی دچار مشکل بشیم. این پارت در واقع راوی دو هفته بعد از پارت ۴ هست. پارت های بعد هم همینطور. جهش زمانی رو توی این داستان داریم اما به این معنا نیست که قسمتی رو از دست بدیم یا جا بندازم. ( نمیخوام الکی داستان رو کش بدم و از روزمرگی های روال زندگی‌شون بنویسم.)

باز هر سوال و ابهامی بود، مشتاقانه جواب میدم. راجع به شخصیت ها و اتفاقات آینده چه حدسی می‌زنید؟

Song: Daddy issues by neighbourhood

I tried to write your name in the rain
من تلاش کردم وقتی داره بارون میاد اسمتو بنویسم
But the rain never came
ولی هیچوقت بارون نیومد
So I made with the sun
پس تو نوره خورشید اینکارو کردم
The shade always comes at the worst time
ولی سایه همیشه تو بدترین موقع میاد

چشمانش به مردی افتاد که تمام هنجارهای موجودِ تعریف مرد بودن در جامعه را شکسته بود.

احساس می‌کرد که در حدود مرد بودن قرار ندارد. خودش هم می‌دانست که جنسیت زدگی فکری‌اش  فقط از اذهان عمومی و افکار قالب جامعه و البته که فرهنگ خانواده‌اش، نشئت می‌گیرد.

دوباره خودش را چک کرد؛ شلوار پارچه‌ای مشکی و پیراهن سرمه‌ای، کفش چرم مشکی و یک کت ذغالی. پالت رنگی موردعلاقه‌ی پدرش؛ روز قبل لباس ها را دقیقا بر اساس همین معیارها انتخاب کرده بود.

سعی کرد با چاشنی شوخ طبعی کمی حال و هوای بهترین دوستش را تغییر بدهد. اما خودش هم خوب می‌دانست که زین با عبور و پشت‌سر گذاشتن خانواده‌اش، بخش بزرگی از هویتش را جا خواهد گذاشت.

با نگرانی که به وضوح در حالت و صدایش دیده‌ می‌شد؛ اطلاع داد. انگار که بیشتر بخواهد به خودش بفهماند که زمان زیادی نمانده است.

آلیشیا: خب بیاد؟

زین: اگه دیگه قبولم نکنن چی؟

آلیشیا: همین الان هم قبولت ندارن پسر! فقط کمکشون میکنی که بیشتر ازت ناامید بشن که اونم مهم نیست چون اگه دقت کنی میبینی گفتم 'بیشتر'! پس یعنی همین الآن هم ازت ناامید هستن!

تو مگه تصمیمت رو نگرفتی؟ مگه اولین جلسه هورمون تراپی رو انجام ندادی؟ مگه فردا جراحی نمیشی؟ مگه قرار نیست بری اونجا تا وسایلت رو جمع کنی و خونه‌ی لیام ببری؟

زین: چرا ولی...

با تردید گفت و همزمان به دنبال یک هزار و یکی اما و اگری گشت که به آنها برای توجیه خودش نیاز داشت.

آلیشیا: دیگه ولی نداره... ما همه میدونیم که تریشا و یاسر قبول نمیکنن که تو حتی با لیام تو رابطه باشی، چه برسه به اینکه حامله شی! من بعید میدونم درو برات باز کنن ولی خب برو امتحان کن... برو خودتو جلوی لیام سکه ی پول کن و برگرد.

Departure [Z,M] (mperg)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora