It's time to leave you (part 11)

102 32 13
                                    

زمان ترک کردنت فرا رسیده است.⏳️

سلام نازنینانم
لطفا مطالعه کنید.
پارت آخر از فصل اول Departure دو قسمتی هست.
امروز قسمت اول رو آپ میکنم و بعد قسمت دوم رو.
اگه شما تو این دو قسمت پارت آخر جواب سوال هاتون رو نگرفتید، توی فصل دوم حتما خواهید گرفت.

چرا هر دو قسمت رو با هم آپ نکردم؟ چون فضای متفاوتی دارن، و بین قسمت اول و دوم این پارت، چند روزی فاصله هست. در واقع باید تو دو پارت جدا از هم باشن.

دو تا پلی لیست داره این پارت که یکی پلی لیست فارسی هست (آهنگ ای فارسی که خودم باهاشون نوشتم) و پلی لیست انگلیسی (برای عزیزانی که نمیتونن با آهنگ فارسی بخونن)

به نظرات و کامنت هاتون برای شروع فصل دوم نیازمندم. فکر نکنید که فصل دوم رو با فاصله آپ میکنم. مثل همیشه به وقتش آپ میشه.

کل دپارچر هر دو فصل چند پارت هست؟ حدود ۲۰ تا ۲۴ پارت. امیدوارم تا اینجا احساسات و دلایل شخصیت ها براتون واضح و تا حدودی قابل قبول بوده باشه. دوست دارم نظر و حدسیاتتون رو برای ادامه‌ی داستانم بدونم.

یادتون نره که این داستان با حمایت های شما زنده میمونه🩶🫶🏻

آهنگ ها: (پلی لیست فارسی) (به ترتیب گوش بدین)
۱. مرا ببوس از فرید فرجاد
۲. مرا ببوس از حسن گل نراقی
۳. تنهاترین عاشق از فریدون فروغی

آهنگ‌های پلی لیست انگلیسی:
1. Cardigan by Taylor Swift
2. Alraedy gone by sleeping at last

آهنگ ها رو میتونید از چنل هم بردارید.

نوزادش را در آغوش گرفته بود. در حالی که روی تخت چهار زانو نشسته بود، یک دستش را زیر سر پسرش گذاشته بود و انگشت اشاره‌ی دست دیگرش اسیر دست کوچک او شده بود. طوری انگشتش را با تمام توان کم و ناچیزش محکم گرفته بود که انگار می‌ترسید؛ می‌ترسید از آنکه اگر پدرش را رها کند او را از دست بدهد.

زین انگشتش را بالا آورد و چند بوسه روی دستان کوچک و تپل پسر شانزده روزه‌اش گذاشت. شانزده روز گذشته بود و هنوز نتوانسته بود نامی برای او پیدا کند. تمام خوشحالی و امیدش را در آغوش گرفته بود و منتظر مانده بود تا در اولین فرصت و بعد از بهبودی، دیگر به کسی اجازه‌ی دسترسی یا خراب کردن خوشحالی و امیدش را ندهد.

از همه دلخور بود. بهتر می‌توانست با افکار و عواطفش کنار بیاید اما هنوز راه زیادی برای عملی کردن تصمیم گرفته شده، پیش رو داشت. از پدر و مادرش دلخور بود. یعنی مرده و زنده‌اش فرقی نداشت؟ به چشم‌های زیبای پسرش نگاه کرد و ناخودآگاه به این فکر کرد که حتی برای یک لحظه هم تحمل تصور دوری از او را ندارد. امان از چشم‌ها! رنگ مردمک چشمان او ترکیب خاصی از قهوه‌ای روشن و رگه‌ها و هاله‌هایی زرد رنگ بود و حالت چشمانش؟ یک کپی خیلی قوی از چشمان لیام بود.

Departure [Z,M] (mperg)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang