سلام بچهها
امیدوارم حالتون خوب باشه.بلندترین پارت دپارچر تا الان رو داریم. واقعا وقت و انرژی زیادی صرف این پارت شده؛ هیچ منتی نیست بلکه خواهشه؛ لطفا کامنت و ارسال نظراتتون به لینک ناشناس رو فراموش نکنید.
احساساتی که توی این پارت شخصیتها باهاشون دست و پنجه نرم میکنن، پیچیده هست اما غیرقابل درک نیست. یعنی اگه یه کم پس زمینه داستان و شخصیت کارکترها رو در نظر بگیرید، همه چیز ملموستر میشه.
با این پارت میخندین، گریه میکنین و عاشق میشین.
داریم به پارت های خیلی آخر دپارچر نزدیک میشیم، پس مثل همیشه از من و دپارچر حمایت کنید. دوستتون دارم.🫀
قلب دپارچر به شوق شما میتپه. راستی قسمتی از متن این پارت رو از لیریک آهنگ پوست شیر از ابی و little things از one direction برداشتم.
دو تا ویدئو داره این پارت رو توی چنل آپلود کردم. مربوط به بچگی های ویهان هست؛ حتما ببینید.
T.me/nothingbreaklikeheartsآهنگ این پارت رو هم که براتون میزارم.
(قاتل خونسرد از رضا یزدانی)Te deseo (part 20)
من تنها تو را میخواهم.
به پدرش نگاهی انداخت و دوباره نگاهش را از او گرفت و به صفحهی سیاه تلویزیون دوخت. چیزی از پناهگاه و تکیهگاه روزهای بد و سختش نمانده بود. پدرش ویرانهی یک مصیبت بود. نفس میکشید و حرکت میکرد اما همه خوب میدانستند که روح از تن او پر کشیده است.
نگاه هایش اغلب خیره، پوچ و بی حس بود. حرفهایش تنها برای برطرف کردن مایحتاج و از روی نیاز بود. کاری به کارشان نداشت؛ مسافت اتاق تا نشینمن را چندباری در روز طی میکرد و چند کلمهای هم کلامشان میشد.
خراب آباد زندگی پدرش را به آوارهای ویران تبدیل کرده بود و هیچ ایدهای نداشت که چطور باید این ویرانه را از نو آباد کند. ویهان قلب کسی را ویران کرده بود که آخرین خانه و پناهگاه خودش بود!
با ویلیام وقت میگذراند و حرف میزد اما حالا خیلی برای فهمیدن اینکه کسی هرگز نمیتواند همتراز یا حتی به جای زین باشد، دیر شده بود.
از روی کاناپه بلند شد و روی کاناپهی دیگر نشست. زین به خودش لرزید و نگاه خسته و بی احساسش را به صورت ویهان دوخت. انگار که مشغول تشخیص چهرهی او باشد. انگار که تا به حال او را ندیده باشد.
ویهان: میشه با هم خوب باشیم؟ میشه بازم خوب بشی؟ زینی من دیگه نمیتونم بدون تو...
سکوت و سکوت بیشتر، تنها آوایی بود که این روزها از پدرش میشنید. نمیفهمید که حال خوبی ندارد یا فقط از هر دوی آنها ناراحت و دلگیر است؛ شاید هم هر دو!
طبق عادت قدیمیاش خودش را بیشتر به زین نزدیک کرد؛ روی کاناپه دراز کشید و سرش را روی پاهای او گذاشت. چرا دیگر دست های او لای فرهای موهایش گیر نمیکردند؟ چرا دیگر بوسهای روی گونهاش نمیگذاشت؟ چرا گرمای آغوشش را از او پنهان میکرد؟
YOU ARE READING
Departure [Z,M] (mperg)
FanfictionDeparture [Z,M] Completed ■Mperg ■Short story ■Happy end Couple: Ziam (Liam top) Genre: mystery, romance, angst Description: زین مالیک دانشجوی رشتهی بیوشیمی بالینی، امپریال کالج لندن هست؛ یک شب چشمانش را روی صندلیهای دانشگاه باز میکند. وقتی تلف...