7

361 62 5
                                    

- ساعت ۱۲؟؟؟
- اوهوم مگه نگفتی تا دیر وقت کار میکنی؟؟؟ساعت ۱۲ میای خونه؟؟
- اره ولی کدوم‌ دکتری ساعت ۱۲ ویزیت میکنه؟؟
- من !!!!
یونگی سرشو پایین انداخت انگار توقع داشت دکتر دست رد به سینش بزنه و بگه خب من فقط تا ساعت ۸ مطب هستم نمیتونی بیای مشکل خودته بعدم سرشو بندازه پایین و از مطب بیرون بیاد و به زندگیش ادامه بده ولی فکر اینجاشو نکرده بود
- یونگی میخوای درمان رو شروع کنی یا نه؟؟؟
- میخوام ولی....
-ولی نداره من دارم بخاطر شرایطت از تایم استراحتم میگذرم و میام تا کمکت کنم باید خودتم همکاری کنی
-خب چرا اینکارو میکنی؟؟؟
دوباره دستشو روی دستش گذاشت و لبخند زد
- چون من دکترم و وظیفم کمک به بقیه است حتی اگه از تایم استراحتم باشه، پس این کارو میکنیم در اولین فرصتی که امادگیشو داشتی باهام تماس بگیر ومن کمکت میکنم این شماره شخصی منه چون قطعا ساعت ۱۲ منشی من نیست که هماهنگی ها رو انجام بده پس.....منتظر خبر از سمت خودت میمونم
برای چند ثانیه یونگی توی خنده بی نقص دکترش غرق شد یعنی میتونست به این ادم اعتماد کنه؟؟؟
-نمیگیری دستم خسته شد!
به خودش اومد و کاغذ رو از دستش گرفت
-ممنونم
- اینو بدون که هر زمان که به کمک نیاز داشتی میتونی روی من حساب کنی
- حتما ..من..من باید برم دیگه
جیمین بلند شد
- باشه خوشحال شدم که اومدی
- چرا باید خوشحال شید دکتر؟؟؟
- چون نشون میدی برای خودت ارزش قائلی و میخوای خوب شی
سری تکون داد و سمت در رفت
- خب پس خدافظ
-خدافظ یونگی
لبخندی زد و تا دم‌ در همراهیش کرد
بعد از رفتن یونگی سمت میزش رفت و چیزایی که لازم میدید رو توی پروندش نوشت ، بعد از نوشتن مشکلش لبخندی زد و زمزمه کرد
- سادیسم سکس....جالبه
روپوش رو‌دراورد و چراغ های مطب رو خاموش کرد و سمت خونه راهی شد خیلی خسته بود امروز بیمارای عجیب و غریب زیاد داشت فردا صبح هم باید یه سر به بیمارستان میزد

یونگی بعد از بیرون اومدن از مطب دوباره راهی خیابونا شد و سر از گی بار دراورد بین رفتن یا نرفتن مونده بود
چون امروز کار دیگه ای نداشت ترجیح داد بره و اگر کیسی پیدا شد بهش از همون اول میگه که قراره به شدت خشن باشه توی سکس



چراغ های خونه رو روشن کرد طبق معمول کسی منتظر رسیدنش نبود ،جیمین خیلی وقت بود که تنها زندگی میکرد در اصل جیمین از وقتی خودشو شناخته بود کسی رو‌نداشت، پرسنل پرورشگاه بهش گفته بودن کسی اونو گذاشته دم در پس یعنی از اولش هم کسی جیمین رو نمیخواست
توی پرورشگاه بخاطر جثه ی ریزش خیلی اذیت میشد و همش کتکش میزدن بخاطر همین همیشه میخواست درس بخونه تا بتونه زندگی‌ راحتی داشته باشه
والان همه چیز باب میلش بود به جز یه چیز.....

بعد از خوردن غدای اماده ای که گرم کرده بود سمت اتاقش رفت و پشت میز نشست کمی پرونده ها رو خوند و توی اینترنت سرچ کرد
بعد ازدیدن ساعت که نیمه شب رو نشون میداد سمت حمام رفت  و وان رو از اب گرم پر کرد و توی اب دراز کشید
چند دقیقه بعد سمت کشو چرخید و از توی وسایلاش وسیله ی مورد نظرشو برداشت
پلاک بادی رو داخل اب کرد و وارد خودش کرد
-اهههه
بعد از داخل شدنش شروع به باد کردنش کرد و با هربار بزرگ شدن پلاگ از لذت چشماش بیشتر به عقب میرفت و نفس هاش تند تر میشد
با دست دیگه اش شروع به مالیدن عضوش کرد و هر چند ثانیه یک بار پلاگ رو باد میکرد و از دردش لذت میبرد
حسابی تحریک شده بود و‌نزدیکیشو حس میکرد که صدای تلفنتشو شنید  دستشو از عضوش برداشت و تلفنش که روی میز قرار داشت رو برداشت صداش میلرزید و نمیتونست درست نفس بکشه
- الو
- دکتررررررررر
- بفر...بفرمایید
- خودت گفتی نیمه شب زنگ بزن
- مین یونگی تویی
- اه دکتر یادت اومد منو
غیر ارادی یه بار دیگه پمپ توی دستشو فشار داد و پلاگه دوباره باز شد
-اههه اره اره یادم اومد ...خب ...خب
- دکتر حالت خوبه؟؟؟
- اره ..تو..تو کجایی؟؟چیزی شده؟؟؟
-اه خب من دوباره با یکی اومدم هتل و ...و..خب اتفاقای قبل تکرار شد طرف با گریه از اتاق بیرون رفت
-خب ...خب
-دکتر خوبی؟؟؟
-اره اره خوبم الان مشکل چیه؟؟
-مشکل ...اه مشکل مشخصه دکتر من الان جلسمو میخوام
-ال..الان
-اره دکتر پارک خودت گفتی هر وقت اوکی بودی بهم بگو
جیمین نگاهی به خودش کرد از شدت تحریک شدن ،عضوش تیر میکشید و پلاگ توی سوراخش به پروستاتش خورده بود
-اههه..خب ..خب باشه
-هی جیمین
بخاطر اینکه چند دقیقه پیش تحریک شده بود صداش خش دار بود و با صدا کردن اسمش باعث شد جیمین بدون هیچ تماسی ارضا بشه
لبهاشو روی هم فشار میداد که صداش بیرون نیاد ولی نفس هاش رو نمیتونست کنترل کنه
- هی هی داری نگرانم میکنی دکتر خوبی؟؟
- اره اره خوبم فقط ...فقط یکم بدموقع زنگ زده بودی..هه
- اخ ببخشید خب میگفتی قطع میکردم
- مهم نیست فقط اسم هتل رو بهم بگو
- هتل مین !
-هتل مین؟؟؟
-اره هتل خودمه نمیشناسیش؟
-معلومه که میشناسمش باشه من...من یکم دیگه راه میوفتم
- اکی دکتر

my rewardWhere stories live. Discover now