14

323 55 12
                                    

بعد از پختن غذا و گذاشتنش روی میز شروع به خوردن کردن
یونگی جوری  با اشتها غذاشو میخورد که باعث شد جیمین بیشتر به یونگی نگاه کنه تا حواسش به غذا خوردن خودش باشه
زمانی که داشتن غذا میخوردن راجع به کار یونگی و اقتصاد و موضوع های حاشیه ای صحبت کردن
تا اینکه یونگی شروع کرد
- اممم جیمین میتونم سوال بپرسم ؟؟
- تا حالا چیکار میکردی؟؟؟
- خب یکم خصوصی تر
ابرویی بالا انداخت ،زندگی‌ خصوصی جیمین چه ربطی به یونگی داشت
- بپرس ،اگه خواستم جواب میدم اگه نه که هیچی
- تو ...تو توی رابطه هستی؟؟؟؟
- نه
- اتفاق اون شب....راستش....
- نه نه یونگی نمیخوام راجع بهش حرف بزنم
- باشه ببخشید ...میتونم از دستشویی استفاده کنم
- دستشویی توی حال خرابه از دستشویی اتاقم استفاده کن

یونگی سمت اتاقش رفت و وارد دستشویی شد ،همینجور که شلوارشو پایین کشید و روی توالت فرنگی نشست چشمش به کمد روبه روش که پمپی ازش اویزون بود افتاد

یونگی سمت اتاقش رفت و وارد دستشویی شد ،همینجور که شلوارشو پایین کشید و روی توالت فرنگی نشست چشمش به کمد روبه روش که پمپی ازش اویزون بود افتاد

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

اینو میگه

-خنگ ... کی دستگاه فشار خونو میذاره توی کشو دستشوییش

دستشو دراز کرد و کشیدش بیرون و در کمال نا باوری بجای دستگاه فشار خون پات پلاگ فشاری توی دستش افتاد
-خدای من
هرچی سعی میکرد هضمش کنه براش غیر قابل هضم بود، ذهنش رفت سمت اونشب توی پنت هوس که بودن ،جیمین با دیدن پلاگ حالش عوض شد و ترجیح داد به خونه بره و...
لبخندی زد: هر سری داری شگفت زده ترم میکنی دکتر پارک
وسیله رو سر جاش گذاشت و از دستشویی بیرون اومد

جیمین در حال جمع کردن وسایل بود
- کمک کنم؟؟؟
-نه تموم شد الان چایی میریزم و میام
-چایی؟؟؟
-اره الان دیر وقته قهوه باعث میشه نتونیم بخوابیم ولی چایی نه
- باشه ..بیار
یونگی روی مبل دو نفره نشست و منتظر جیمین شد

سینی رو روی میز گذاشت و کناریونگی نشست
- خب دکتر پارک تعریف کن
- تو باید تعریف کنی
- از چی بگم دکتر؟؟
- نمیدونم از هرچی که دوست داری حرف بزن
- اوهوم.. چجوری میخوای درمانم کنی؟؟؟میخوای وقتی با یکی سکس دارم بیای بالا سرم وایسی هرجا خشن شدم بزنی رو دستم بگی ارومتر؟؟؟؟
جیمین خندید و ضربه ای به رون یونگی زد: خیلی مسخره ای این چه روش درمانیه؟؟؟؟
نه اینکارو نمیکنم یواش یواش متوجه میشی لازم نیست کنجکاوری کنی یونگی
- بهت اعتماد میکنم
لبخندی زد :ممنونم

my rewardHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin