خیره به جیمین از توی وان بلند شد ....چشماش فقط اون رومیدیدن جلوتر رفت و رو به روش ایستاد جیمین بدون حرکت ایستاده بود و بهش نگاه میکرد ، چشمای خمارش باعث میشد یونگی نتونه به چیز دیگه ای توجه کنه ، مستی کامل از سرش پریده بود
با صدای بمش دم گوشش نجوا کرد
- داری چیکار میکنی جیمین؟؟؟؟
بخاطر کک توی دهنش نمیتونست حرف بزنه پس بدون هیچ واکنشی از حمام بیرون اومد و سمت تخت رفت ، به شکم روی تخت خوابید و باسنشو بالا داد تا پلاگی که به زور داخل خودش جا داده بود رونشون یونگی بدهیونگی با دیدن برق پلاگ نتونست جلوی خودشو بگیره و سمتش رفت
- از الان بگم یا این وضع رو جمع کن یا اطمینان نمیدم بتونم خودمو کنترل کنم
جیمین باسنشو بالاتر اورد و اهی کشید
یونگی بدنشو خشک کرد و سمت کمدش رفت ، وسایل هایی که میخواست رو با خودش اورد و روی تخت پرت کرد کک رو از توی دهن جیمین دراورد
- ترجیح میدم صدای نالتو بشنوم
جیمین اب دهنشو قورت داد و بهش نگاه کرد از توی چشماش میفهمید که امشب قراره خیلی سخت بگذره
چرخوندش و روی کمر روی تخت خوابوندش ، دستاشو که خود جیمین بسته بود رو باز کرد، کمربند چرمی دور کمرش بست جیمین نمیدونست این چیه برای همین سوال پرسید
- اینوندیده بودم
نیشخندی زد
- همه چیو رو نمیکنم جیمین....صحبتی نباشه...قراره فقط ناله از اون دهنت در بیاد وگرنه کک رو میبندم
جیمین ساکت شد و به کارای یونگی نگاه کرد
دوتا بند چرم دیگه رو اورد و دور رون هاش بست ، قفلی از چرم دور رونش به کمربندش بست که باعث شد پاهای جیمین توی شکمش جمع بشه
دستاشو با دستبندی به بالای تخت بست و از تخت فاصله گرفت و بهش نگاه کرد
- از این زاویه خیلی قشنگی....
جیمین لبخندی زد و به سقف نگاه کرد
یونگی دوباره سمتش رفت و رینگی رو دور عضوش انداخت
- اه نه یونگی.....
اسپنک محکمی خورد که باعث شد چشماش بسته شه
- حرف نباشه!!!!تکرار نمیکنم.....
پلاگ رو از توی سوراخش دراورد
- خوب خودتو اماده کردی جیمین ...افرین
شیشه ی لوب رو برداشت و داخل سوراخش کرد و تقریبا همشو خالی کرد که باعث شد جیمین از سردی لوب اهی بکشه.....شیشه رو دراورد و ویبراتوری روواردش کرد جیمین از درد پایین تنش چشماشو روی هم فشار میداد ولی لبخندی روی لبش بود
یونگی ویبراتور رو تا جایی که به پروستاتش بخوره داخل برد و با ضربه ای که زد متوجه شد جای درستی گذاشتتش ....
همون جا ولش کرد و سمت صورت جیمین رفت و عضوشو جلوی دهنش گرفت
- میدونی چیکار کنی!!!!
جیمین سعی کرد دهنشو باز کنه و تا جایی که میتونه عضو یونگی رو وارد دهنش کنه و مکش بزنه چشماشو بسته بود و روی کارش تمرکز کرده بود چند دقیقه بعد یونگی دکمه ی ویبراتور رو زد و روشنش کرد ، جیمین با لرزش زیاد روی پروستاتش از جا پرید
-اهههههه ...اههه
- کارتو فراموش نکن جیمین!!!!
به سختی سرشو دوباره چرخوند و عضو یونگی رو به دهن گرفت
اینکه هم از پایین به فاک میرفت هم از بالا لذت زیادی بهش میداد که ارضاش میکرد ولی رینگ دور عضوش جلوشو میگرفت
حس میکرد پروستاتش از لرزشی که ویبراتور بهش میده له شده
- میبینم که بدنت داره میلرزه جیمین....به این زودی میخوای کام شی؟؟؟
جیمین با چشمای اشکی بهش نگاه کرد چون اجازه حرف زدن نداشت فقط به کارش ادامه داد ولی چشماش به چشمای یونگی بود!!
YOU ARE READING
my reward
Fanfictionمن یه سادیسمیام البته اینو اطرافیانم میگن ولی خودم اینجوری فکر نمیکنم ولی یه روزی به یکی مثل خودم برخوردم بنظرم که خودشه پاداش من...... کاپل : یونمین،تهکوک 🔞