9

334 57 13
                                    

شیشه ماشین رو پایین کشیدم از شدت گرما گونه هام قرمز شده بود
یونگی نگاهی بهم کرد و نیشخندی زد شیشمو بالا داد و کولر رو روشن کرد
- دقت کردی دکتر هوا چقدر گرم شده؟
- ها؟؟اره...ارهه خیلی
پیرهنموروی عضوم انداختم میدونستم یونگی متوجه بیدار شدن عضوم شده ولی به روی خودش نمیاره
- راستش دکتر همیشه دوست داشتم یه سری کارا رو روی طرف مقابلم انجام بدم ولی متاسفانه هرکسی به تور من خورد خیلی اماتور بود
- ‌واقعا؟
- اره مثلا دوست داشتم روی کمرش شمع بریزم  یا مثلا همزمان که باهاش رابطه دارم براش ویبراتور هم بزارم  یا ...
جیمین با تک تک جملات یونگی سفت شدن خودشو حس میکرد این لعنتی عمدا داشت این حرفا رو میزد؟
-رسیدیم همین جا لطفا

یونگی ماشین رو پارک کرد و سمت جیمین چرخید
- ممنونم دکتر که اومدید ،من باهاتون احساس راحتی میکنم واسه همین میخوام جلساتم هر شب داشته باشم
نگاهی به عضوم کرد که سعی داشتم با پیرهنم بپوشونمش
سرشو بالا اورد و به چشمام نگاه کرد
-کاری هست از دستم بر بیاد؟؟
-کار ؟برای چه موردی؟
-کلا....
-نه ممنونم کاری نیست دیر وقته بهتره برم
-پس جلسه بعدی فردا شب؟؟؟
- اه اره اره من میرم دیگه شب بخیر
سریع از ماشین پیاده شد و سمت اپارتمانش رفت ، دردی که عضوش بهش وارد میکرد اشک رو به چشماش اورده بود

وارد اپارتمان شد و سمت اتاقش رفت سریع و بی حواس لباساشو دراورد وارد حمام شد و دیلدوی ویبراتورشو دراورد و روی تختش خزید
بهش روان کننده زد و وارد خودش کرد
-اهههه...لعنت بهت یونگی...
دکمه ویبره رو زد و با دستش شروع به حرکت دادن دیلدو کرد
-اههه کمه بیشتر میخوام ...لعنت بهت ..لعنت بهت
با دستش عضوشو ماساژ میداد خیلی بیش از اندازه تحریک شده بود برای همین الان نمیتونست صداشو کنترل کنه
دیلدو رو تا اخر وارد خودش کرد و وقتی با پروستاتش برخورد کرد صدای اه جیغ مانندی ازش خارج شد

-امم دکتر؟؟؟
توهم صدای یونگی رو زده بود ، دیگه واقعا داشت دلش به حال خودش میسوخت
-دکتر توی اتاقید؟؟؟
برای لحظه ای دست از کار کشید و دکمه ویبره رو قطع کرد چون صدای یونگی از توهم واقعی تر بود

جیمین قبل از اینکه بتونه خودشو جمع کنه یونگی در اتاق رو باز کردو با چشمای متعجب به جیمین نگاه کرد
-ام دکتر؟؟؟؟گوش...گوشیتون توی ماشین جا مونده بود

جیمین نمیدونست چیکار کنه اینکه مریضش اونو در حال ارضا کردن خودش دیده بود جز هیچ کدوم از برنامه هاش نبود
یونگی هم شوک شده دم در مونده بود مگه چند بار میتونست دکترشو درحالی که یه دیلدوی بزرگ رو تا اخر توی خودش کرده بود ببینه
جیمین ملافه ای روی خودش انداخت و صاف نشست بخاطر تحریک شدنش نفس نفس میزد و صداش دورگه شده بود
- چطور درخونه رو باز کردی؟
-درخونه باز بود ..فکر کنم خیلی عجله داشتی دکتر
سمت تختش اومد و روبه روش نشست
با نشستنش و تکون خوردن تخت دیلدو از داخلش دراومد
- اهههه
یونگی چشماش به قسمتی از ملافه افتاد
- میخوای....میخوای کمکت کنم؟؟؟
اروم و شمرده گفت انگار خودشم شک داشت که این خواسته از سمت جیمین قبول میشه

جیمین نمیتونست درست حرف بزنه
-اه ...نه خودم ..میتونم
یونگی دوباره نگاهی بهش انداخت از اول به این موضوع شک کرده بود و الان وقتش بود جواب سوالشو پیدا کنه

دستشو سمت سینه اش برد و نیپلشو گرفت و فشار داد با فشار دادنش شروع به چرخوندش کرد یونگی خودشم میدونست این کار درد زیادی داره و در حالت عادی کسی توان تحمل این دردو نداره
پتو رو کنار زد و دست دیگشو به عضو جیمین رسوند

جیمین با چشمای خمار فقط بهش نگاه میکرد و تند تند نفس میکشید

عضوشو توی دستش گرفت و بعد از یکبار پمپ کردنش سرشو فشار داد
- اهههه
دستشو از عضوش برداشت و سمت اون یکی نیپلش برد و اونم توی دستش گرفت و فشار داد
سرشو سمت گوش جیمین برد و توی گوشش نجوا کرد
- خوشت میاد جیمین؟؟؟؟
همون موقع بود که جیمین پر فشار ارضا شد خودشم یاد نداشت قبلا اینجوری ارضا شده باشه

نفس نفس زنان روی تخت دراز کشید و چشماشو بست
بعد از چند دقیقا چشماشو باز کرد و یونگی رو توی اتاق ندید

my rewardWhere stories live. Discover now