19

281 49 12
                                    

-اههه پسرم فکر کردم دلت برام تنگ شده ! اومدم برای رفع دلتنگی.....
بدون اینکه یونگی دعوتش کنه داخل شد و نگاه کلی ای به خونه انداخت و جیمین رو که دید شوکه شد ولی سعی کرد به روی خودش نیاره
- میبینم که دوستتم اینجاست ...چطوری پارک؟
-خوبم جناب مین شما خوبید؟
-اهه پسرمو دیدم بهتر شدم ...ببینم دعوتم نمیکنی تو یونگی

جیمین به وضوع عوض شده حال یونگی وپریدگی رنگشو میدید دوست داشت همین الان یه مشت توی فک این مین پیاده کنه
نفس عمیقی کشید و لبخندی زد
- خوش اومدید جناب مین ولی ما میخواستیم بریم بار
-بار؟؟؟
نگاه متعجبی به یونگی کرد انگار این کارا ازش بعیده
- تا اونجایی که من میدونم یونگی علایقش متفاوته ،نه یونگی؟؟؟؟
-من...ما میخواستیم بریم بیرون


جیمین که دید یونگی پنیک کرده سمت اقای مین رفت و خنده ای کرد
-میخواین شما هم بیاین ؟؟؟من یه بار میشناسم که نوشیدنی های معروفی داره خوشحال میشیم مارو همراهی کنید مگه نه یونگی؟؟؟؟

خنده ای زورکی کرد ، اقای مین که دید جیمین بیخیال نمیشه و قصد رفتن نداره با تندخویی ترجیح داد از اونجا بره
- نه نه من زیادی پیرم برای اینجور جاها فقط اومده بودم به پسرم سر بزنم ، خب جناب پارک سلام پدرتو برسون خوشحال میشم ایشونو از نزدیک ببینم
-حتم...حتما یه قرار فیکس میکنم
- خب دیگه من رفتم

به محض اینکه اقای مین از اونجا رفت یونگی روی مبل افتاد تمام تنش خیس از عرق بود و نفس نفس میزد جیمین کنارش نشست و سعی کرد ارومش کنه .
-اروم یونگی مثل من نفس بکش اروم مثل من
- اگه...اگه نبودی....من...امشب
- هیششششش اتفاقی نیوفتاد و من اینجام الان ، پس سعی کن اروم باشی یونگی
جلوتر رفت و بغلش کرد ، یونگی سرشو روی سینه اش گذاشت و اروم اشک ریخت
این اتفاقات باعث شد تصمیم جیمین برای کاری که میخواست بکنه مصمم تر شه
- کارای شرکت رو بسپار به تهیونگ
- برای چی؟
-کمی از این فضا دور شیم...منم نیاز دارم به مسافرت
- باشه همینکارو میکنم...

اون شب بعد از اینکه اقای مین سراغشون رفته بود و شبشونو خراب کرده بود ترجیح دادن دوتایی توی سکوت بخوابن و دیگه صحبتی نکنن
فردای اون روز جیمین ترتیب یه مسافرت رو داد تا زودتر از کره برن ...

- کجا میخوایم بریم جیمین؟؟
- بهم اعتماد کن یونگی میریم یه جای خوب
سوار هواپیما شدن ، هر دو ذوق این سفر رو داشتن چون علاوه بر اینکه به این سفر نیاز داشتن این اولین سفر دوتاییشون بود و خب این برای جفتشون که شرایط خاصی داشتن تازه بود

هوای تازه سوییس باعث شد لبخند به لب جفتشون بیاد
- بهترین پیشنهاد
- میدونم...بیا بریم هتل

my rewardWhere stories live. Discover now