11

319 56 9
                                    

یونگی در اپارتمان رو باز کرد و منتظر شد جیمین و جونگوک بیرون بیان
با دست به ماشینی که جلوتر پارک شده بود اشاره کرد
تهیونگ به ماشین تکیه داده بود و منتظرشون بود
جونگوک با دیدن تهیونگ خشک شد
- راه برو کوکی چرا عین مجسمه شدی
- هیونگ ...هی..هیونگ
- چته چرا پنیک کردی؟؟
-این ..این همون پسر توی باره
جیمین شوکه به جونگوک نگاه کرد
-مطمئنی ؟؟؟
-اره اره
- باشه باشه برو فعلا بعدا باهم حرف میزنیم

تهیونگ با دیدنشون تکیشو‌از ماشین برداشت و سمتشون رفت با دیدن جونگوک اول متعجب شد و بعد لبخند زد
- سلام من کیم تهیونگ هستم
- پارک‌ جیمین، خوشوقتم
- جئون جونگوک
- خوشبختم از اشناییتون و جونگوک ممنون بابت قبول کردن امشب
- خواهش میکنم
- خب دیگه بقیه صحبت ها رو بذارید برای بعد بریم؟؟
جیمین سری تکون داد . جونگوک سمت ماشین تهیونگ رفت و سوار شدن و یونگی دستشو توی کمر جیمین گذاشت و سمت ماشین هدایتش کرد

توی ماشین سکوت بود جیمین بخاطر اتفاق شب گذشته خجالت میکشید ولی برعکس انتظارش یونگی برخوردی کاملا عادی داشت و اصلا اون قضیه رو به روش نیاورد

اون ور‌توی ماشین تهیونگ اهنگ ملایم کلاسیکی پخش میشد
تهیونگ سرشو سمت جونگوک چرخوند و لبخندی زد
- توی این لباس زیبا شدید
- اه ممنونم
- جز محدود کسایی هستید که هم لباس رسمی بهش میاد هم اسپرت

پس تهیونگ هم اون شب‌و یادش بود ، ترجیح داد تاکتیکشو عوض کنه چون محض رضای خدا ،اون امروز ظهر داشت پیش جیمین ناله میکرد که روی این پسر کراش زده و میخوادش و الان سرنوشت جوری رقم خورده که همون کراشش بهش پیشنهاد داده بیاد مهمونی و براش لباس خریده و الان توی ماشین فاکیش نشسته امروز روز شانس جونگوک بود

نفس عمیقی کشید و حالت متعجب به خودش گرفت
- اسپورت؟مگه شما منو با تیپ اسپرت هم دیدید؟؟؟
تهیونگ خنده ای کرد واقعا این پسر براش سرگرم کننده بود همون شب توی بار اگه یونگی مجبورش نکرده بود زودتر برن مخ این پسر رو زده بود ولی الانم بد نشد رسمی تر بهتر ....
- فکر کنم توی بار دیدمتون
- توی بار؟کدوم بار
- بار نئون سرکوچه ۱۲
- اهااان اونجا ..اره من اونجا زیاد میرم ولی شما رو یادم نمیاد
- درسته ..اممم...راستش  توی این مراسم شما به عنوان پارتنر من حضور دارید دکتر پارک بهتون گفتن؟؟؟
-اره بهم گفته
- خواستم ازتون اجازه بگیرم که توی مراسم بتونم دستتونو بگیرم ..راستش برام خیلی مهمه که نزدیکم باشید میدونم کمی براتون سخته ولی میخواستم ازتون خواهش کنم، چون میخوام بقیه این رابطه رو باور کنن...
- اوهوم موردی نداره متوجه هستم
-ممنونم

- خب دکتر حالتون چطوره؟امشب ساکت شدید
- خوبم جناب مین فقط کمی خسته ام ...از خودتون بگید امروز چطورید؟؟
- دکتر‌میشه‌ رسمی باهام حرف نزنید وقتی اینقدر رسمی حرف میزنید من چجوری میتونم راجع احساسم به سکس  و حالات درونیم باهاتون صحبت کنم؟؟؟؟
- اهه درسته باشه باشه یونگی حالت چطوره امروز؟
خنده ای‌کرد
- حالا بهتر شد ....مثل قبلم حتی شاید بدتر ...احساس میکنم اگه فقط یه دست بهم بخوره ارضا میشم
جیمین از تا این حد راحت صحبت کردن یونگی شوکه شد
- اهان....خب ..خب چرا مشکلتو حل نمیکنی؟؟؟
- گفتم بهتون دکتر من نمیتونم خودم برای خودم کاری کنم یعنی میتونم ، مشکلی ندارم ،ولی بیشتر عصبیم میکنه تا راحت شدن ، از طرفی هم درجریانید که هر سری با هرکس میخوابم چه اتفاقی میوفته
- اره اره متوجم یونگی ولی خب باید سعی‌‌ کنی کمی تمرکزتو روی یه سری چیزا بیشتر کنی تا بتونی خشمتو حین سکس کننرل کنی

my rewardWo Geschichten leben. Entdecke jetzt