21

243 40 11
                                    

دم در شرکت خیلی شلوغ بود، به قدری خبرنگار ایستاده بود که نمیشد وارد ساختمون شد
- از پارکینگ وارد شیم!
- بله قربان
راننده با کمک نگهبان ها وارد پارکینگ شد ،جیمین و یونگی تونستن بدون هیچ مزاحمی به طبقه مورد نظرشون برسن همینجوری هم جو شرکت بهم ریخته بود و هرکس یونگی رو میدید که با جدیت و محکم قدم بر میداشت ، از ترسش سرشو پایین مینداخت
در اتاق رو باز کرد ،تهیونگ پشت میز نشسته بود و سرشو توی دستاش گرفته بود
- عزا گرفتی پسر عمو؟
- یونگی ...یونگی بالاخره اومدی؟
-الان که اینجام .....
پشت میز کنفرانس نشست
- بیا بشین جلوم و برام تعریف کن توی چه وضعیتی هستیم ...
تهیونگ که با دیدن یونگی اروم تر شده بود رو به رویش نشست

- دو روز پیش عکس هایی که توی اینترنت دیدی منتشر شدن ، نمیدونیم کار کیه حتی هکرامون نمیتونن ای پی اون شخص رو پیدا کنن ، وقتی عکس ها رو دیدم سریع اومدم شرکت ،فهمیدم که علاوه بر این عکس ها عمو‌رو به جرم حمل مواد مخدر بازداشت کردن .بابا خیلی سعی کرد نشون بده توطئه هست ولی وقتی جواب ازمایشش اومد و نشون داد توی خونشم مواد مخدره دیگه نشد کاریش کنیم، در حال جمع کردن این بودیم که عمو متوجه شد انگشتش جوهریه و بله ضربه سوم ! کل سهام عمو به نام شخصی شده که نمیدونیم کیه ،حالا......علاوه بر پایین اومدن سهاممون ،همه ی کسایی که باهامون قرار داد بستن میخوان فسخش کنن و حتی بخاطر اون عکس ها مشتری های هتل هم ریزش کردن ...یونگی وضعیت شرکت افتضاحه و من واقعا تنهایی از پسش بر نمیومدم ...ببخشید که تعطیلاتت رو خراب کردم


وقتی دید تهیونگ خودشو مقصر وضعیت نا بسامان شرکت میدونه دستاشو گرفت و بهش لبخند زد
- درسته این اتفاق افتاده و منم واقعا نمیدونم چجوری باید جمعش کنم، ولی از طرفی دلم خنک شد از این اتفاقی که براش افتاده ...ما شرکت رو از صفر به اینجا رسوندیم بازم میتونیم تهیونگ...این اتفاق ها تقصیر تو نیست ،تقصیر اون بی شرفه ،همین جوری به خاک سیاه نشسته ولی به نظرم بازم کمشه
بغضش بهش اجازه نمیداد صحبت کنه ، همون موقع فشار دست جیمین رو روی شونش حس کرد بهش نگاهی انداخت که دید جیمین لبخندی بهش زده : به نظرت وقت تلافی نیست؟؟؟
- اره اره وقتشه...وقتشه تاوان همه ی بلاهایی که سرم اورده رو پس بده ... نمیذارم حتی یک ثانیه ارامش خیال داشته باشه

رو به تهیونگ کرد و با قیافه مصممی درخواستشو گفت
- تهیونگ با تمام وکیل های شرکت یه جلسه فوری بذار البته اونایی که به اون مین عوضی وفادارن رو اخراج کن باید بگردیم دنبال چنتا وکیل کارکشته
- باشه هیونگ
- وکیل با من..
جمله جیمین باعث شد جفتشون با تعجب بهش نگاه کنن
- چیه الکی که اینجا نشنستم ....پدرم وکیل های خیلی خوبی داره میتونیم از اونا کمک بخوایم
- ولی جیمین تو دوست نداری به پدرت رو بزنی....
- یه بار که چیزی نمیشه ، حالا که این وضعیت اشفته پیش اومده باید به نفع خودت تمومش کنی وگرنه بزرگترین باخت زندگیتو رقم میزنی
- هیونگ حق با جیمینه
- باشه باشه ..پس .......روی کمکت حساب میکنم
جیمین لبخندی زد و دستشو روی شونه یونگی گذاشت درهمین حین مرد مسنی که بی شباهت به اقای مین نبود وارد اتاق شد
- اینجا چه خبره ؟داریم بدبخت میشیم چیکار کردید شما دوتا ؟تونستید برادرمو از زندان بیرون بیارید؟؟؟وضعیت شرکت چی؟؟؟اصلا فهمیدید که کی سهامو خریده؟؟؟
-پدر اروم باش....تو که برات مهم نبود ،چی شده حالا؟؟
- دقیقا یه هفته پیش من همه ی سهاممو به نام برادرم کردم اخخخ که چقدر احمقم ،اون منو متقاعد کرد که این به نفع شرکته حالا نزدیک به ۵۵ درصد از سهام شرکت معلوم نیست به نام کیه

my rewardWhere stories live. Discover now