- ولی میدونی که ددی وقتی کوچولوش بهش نیاز داره رهاش نمیکنه، مگه نه؟!
با اتمام جملهش صورتش رو به صورت بکهیون نزدیک کرد و طولی نکشید تا لبهاش، لبهای شیرین کوچولوش رو لمس کنن و بلافاصله پلکهاش روی هم قرار بگیرن.
بکهیون دستش رو روی شونهش گذاشته بود و با ولع خاصی میبوسیدش، دستش رو روی کمر بکهیون گذاشت و به آرومی روی تخت هلش داد، روش خیمه زد و همونطور که به بوسیدنش ادامه میداد دستش پایین رفت.
همونطور که انگشتهای چانیول روی پوست شکمش حرکت میکردن ضربان قلبش هم بالا میرفت، طوری که انگار اولین باری بود که توسط این مرد لمس میشد، دقیقا به اندازهی دفعهی اولی که چانیول رو بدون هیچ ترس و اضطرابی خواسته بود اشتیاق و هیجان داشت و با هر لمس بیقرارتر میشد، پارک چانیول حتی بیشتر از قبل داشت روش تاثیر میذاشت!
بالاخره از لبهای بکهیون فاصله گرفت و اینبار لبهاش شروع به گذاشتن بوسههای ریز و درشت روی پوست نرم و خوشبوی گردنش کردن، این بوسهها تا رسیدن به ترقوهش ادامه داشتن و بعد نوبت بکهیون بود تا همونطور که به چشمهای چانیول خیره شده بود با عجله تیشرتش رو دربیاره و منتظر حرکت بعدیش بمونه.
چانیول با حوله و موهای نمدار همچنان روی بکهیون خیمه زده بود، تنِ سفید بینقصش چانیول رو مثل دفعهی اول متعجب کرده و ضربان قلبش رو بالا برده بود اما اینبار چیز بزرگی درون چانیول عوض شده بود که نمیذاشت حتی حالا هم از داشتن چنین بدن هوسانگیزی اون هم بعد از هفت سال لذت ببره!
بعد از چند ثانیه تعلل بالاخره لبهاش رو به نیپل بکهیون رسوند و فقط چند لحظه طول کشید تا انگشتهای ظریف پسر هورنیش به موهای نمدارش چنگ بزنن و صدای نفسهاش بلند بشه، درست همونطور که به یاد داشت هنوز هم نقطه ضعف بکهیون نیپلهاش بودن!
صدای حرکت زبون و لبهای چانیول روی نیپلهاش باعث شده بود تا مغزش خاموش بشه و بالاخره خودداری رو کنار بذاره و صدای نالههاش رو آزاد کنه.اولین نالهی کوتاهش باعث مکث چانیول شد، توی اون فاصله بکهیون میتونست معنی نگاه عجیب چانیول رو بخونه اما هورنیتر از این بود که بخواد واکنشی نشون بده!
چانیول اما داشت خوب پیش میرفت، کوچولوی خواستنیش اونقدری هورنی شده بود که راحت براش ناله کنه و چانیول با این که داشت از شنیدنشون بعد از اینهمه مدت لذت میبرد اما نمیتونست ذهنش رو متوقف و از یادآوری تصاویر گذشته جلوگیری کنه!
همونطور که نیپل کوچیک بکهیون رو با دندونهاش میکشید دستش رو پایین برد و بالاخره دیک تحریک شدهش رو توی دستش گرفت، بکهیون توی این لحظه یک جرقه توی ذهنش زده شد:
"حرکات دست آقای پارک دقیقا مثل مال خودش بودن اما نمیدونست که چرا حس بهتری بهش میدادن!"
YOU ARE READING
Hey Little,You Got Me Fucked Up [S2]
Romance•|🖇 فیـکشن: #HeyLittleYouGotMeFuckedUp [S2] •|🖇کـاپل: چـانبک ، هونهـان ، کریسـهان •|🖇ژانــر: ددی کیـنک ، رمنـس ، انگسـت ، درام ، روزمـره •|🖇 هپی انــد •|🖇نویـسنده: WhiteNoise وایت نویز ❞ پسر مو مشـکی و ریـزجثـهای که تازه از زنــدان خارج شده...