پاهای لرزونش رو حرکت داد و به سختی قدم برداشت و درست وقتی رو به روی مرد ایستاد بغضش رو قورت داد.
- پارک بکهیون؟ این برای شماست
مرد قدبلند رو به روش همونطور که بستهای رو سمتش میگرفت گفت و بکهیون نفهمید کی و چطور از جلوی چشماش محو شد.
+ چرا انقدر احمقی؟
همونطور که عمیق نفس میکشید زمزمه کرد و وارد خونه شد،چطور انقدر احمق بود که فکر کنه چانیول جلوی خونهش منتظرش ایستاده؟
چانیول حتی دیگه بهش فکر نمیکرد...این رو مطمئن بود چون پاک کردن آدما کاری بود که پارک چانیول به راحتی انجام میداد!
سرش رو به معنای تاسف تکون داد و بسته رو روی کمد رنگ و رو رفته گذاشت،سمت حموم قدم برداشت و کنجکاویش برای باز کردن بسته رو نادیده گرفت،فعلا برای باز کردنش وقت نداشت،باید حموم میکرد،ویسهایی که سرکلاس ضبط کرده بود از طریق ترنسلیتهای مختلف ترجمه میکرد و زبان میخوند!
لباساش رو درآورد و وارد حموم شد،دوش آب رو باز کرد و یکدفعه آب سردی که روی موها و بدنش جاری شد باعث شد از جا بپره و عقب بکشه و مغزش دوباره شروع به تحلیل کنه."+ م...من...واقعا معذرت میخوام...خیلی...سرد بود...نتونس...
- صداتو ببر"وقتی برای اولین بار قرار بود توی خونهی پارک چانیول،وکیل مادرش حموم کنه آب انقدر سرد بود که نتونسته بود تحمل کنه و به لباس چانیول چنگ زده بود و شاید اون اولین لمسشون بود!
پوزخندی زد و زیر آبی که حالا گرم شده بود قرار گرفت،داشت به چه چیزی فکر میکرد؟ مطمئن بود چانیول هیچکدوم از اینهارو به یاد نداره!"- خوب خودتو بشور...بین اونهمه کثافت زندگی کردی نمیتونم اینطوری توی خونهم تحملت کنم
با سکوت بکهیون این بار فریاد زد:
- کلمات بکهیون
بکهیون با فریاد چانیول از جا پرید و زمزمه کرد:
+ ح...حتما"بکهیون به خوبی به یاد داشت وقتی چانیول رکابیش رو که خیس شده بود درمیاورد چقدر معذب شده بود،وقتی بدن ورزیدهی چانیول رو دیده بود از بدن خودش خجالت میکشید و این سوال براش پیش میومد که مگه هردوشون مرد نیستن؟ پس چرا انقد متفاوتن؟
"- بهتره خوب خودتو تمیز کنی چون در غیر این صورت مطمئن باش توانایی اینو دارم که هر روز صبح خودم حمومت کنم بکهیون!"
صبحهایی که مجبور بود قهوه آماده کنه و کراوات چانیول رو ببنده،حمومهایی که طبق دستور چانیول قبل از اومدنش به خونه انجام میداد و زمانهایی که با لباسهای باز و سکسی منتظر ددیش میموند از پشت پلکاش پاک نمیشدن،وقتی روی پای چانیول مینشست و کراواتی که صبح بسته بود رو باز میکرد میتونست قسم بخوره داره شیرین ترین لحظات زندگیش رو تجربه میکنه.
"나에게만 특별한 얘기
참 진부하죠?
داستانی که فقط برای من خیلی خاصه،خیلی کلیشهای نیست؟"موسیقی مورد علاقهش انگار داستان زندگیش با مردی که عاشقش بود رو به خوبی بیان میکرد و بکهیون نمیتونست اون رو هم مثل مردش از ذهنش بیرون کنه.
YOU ARE READING
Hey Little,You Got Me Fucked Up [S2]
Romance•|🖇 فیـکشن: #HeyLittleYouGotMeFuckedUp [S2] •|🖇کـاپل: چـانبک ، هونهـان ، کریسـهان •|🖇ژانــر: ددی کیـنک ، رمنـس ، انگسـت ، درام ، روزمـره •|🖇 هپی انــد •|🖇نویـسنده: WhiteNoise وایت نویز ❞ پسر مو مشـکی و ریـزجثـهای که تازه از زنــدان خارج شده...