موسیقی این قسمت
Paloma Faith_Only Love Can Hurt Like This...
+ چانیول...تو لخت بودی؟!
با چشمهای گرد شده و لحنی تعجبآمیز پرسید و چانیول که به همون اندازه متعجب به نظر میرسید، با تردید جواب داد:
- خب...چون میخواستم تیشرتم رنگی و کثیف نشه درش آوردم!
نمیدونست باید چه واکنشی نشون میداد، شاید عادی رفتار کردن بهترین گزینه بود اما لعنت...چطور باید جلوی نگاهش رو میگرفت و به بالا تنهی لخت چانیول نگاه نمیکرد؟
+ اوه...که اینطور...
به سختی زمزمه کرد، سعی کرد عادی رفتار کنه و بالاخره ظرف رنگ و قلم رنگ مو رو از چانیول گرفت و دقیقا بالای سرش ایستاد، قبل از این که بتونه قلمو رو داخل رنگ فرو ببره ناخودآگاه نگاهش روی شونههای لخت چانیول نشست و فقط تونست به این فکر کنه که شونههای این مرد هنوز هم امن به نظر میرسن!
- ولی خودت هم لختی بکهیون، چرا انقدر تعجب کرده بودی؟!
بعد از اتمام جملهی چانیول فقط چند ثانیهی کوتاه لازم بود تا ظرف رنگ از دست بکهیون بیوفته و روی سرامیک سفید رنگ فرود بیاد، بکهیون به لبههای پیراهنش چنگ بزنه تا بلکه بتونه اون رو پایین بکشه و رونهاش رو بپوشونه و قبل از هر چیزی به این فکر کنه که چرا این که عملا پایین تنهش لخت بود رو از یاد برده بود؟!
+ خدای من...
با دیدن سرامیک، ملحفه و تخت رنگی شده دستش رو روی دهنش گذاشت و وقتی نگاهش به چانیولی که متعجب نگاهش میکرد، افتاد به سختی بزاقش رو قورت داد و نگاهش رو پایینتر برد، قسمتی از شکم چانیول و شلوارش رنگی شده بودن.
بکهیون طوری که انگار هیچ کنترلی روی حرکات بدنش نداشته باشه ناخودآگاه قدمی به جلو برداشت و خم شد، آستین پیراهن سفید رنگش رو روی شکم چانیول کشید و رنگ رو از روی شکم عضلانیش پاک کرد و فقط چند ثانیه طول کشید تا توی همون حالت که دستش روی شکم چانیول قرار داشت، نگاهش رو بالا ببره و با چانیول چشم تو چشم بشه، دقیقا نمیدونست چانیول داشت به چیزی فکر میکرد، شاید با خودش میگفت که احتمالا بکهیون مست کرده بود که اینطوری رفتار میکرد ولی خودش داشت به این فکر میکرد که انگار فقط رنگ موهای مرد جلوش بودن که نشون میدادن سنش بالا رفته وگرنه عضلات لعنتی شکمش و به طور کلی بدنش حتی از هفت سال پیش هم بهتر شده بود!
- حالت خوبه؟
وقتی متوجه حرکت لبهای چانیول شد، به سرعت گوشهاش قرمز شدن، ازش فاصله گرفت و قدمی به عقب برداشت.
- انگار تو هم رنگی شدی!
چانیول به آرومی زمزمه کرد و قبل از این که بکهیون متوجه بشه که چه اتفاقی درحال رخ دادن بود، انگشت اشارهش رو جلو برد و روی پوست رانش کشید و بکهیون میتونست قسم بخوره که همون لمس برای سیخ شدن تمام موهای بدنش کافی بود، چطور یک لمس خیلی ساده و کوچیک تونسته بود تا این حد هیجان زدهش کنه و آدرنالین خونش رو بالا ببره؟
چرا نمیتونست خودش، هیجانات و احساساتش رو درک کنه؟
BINABASA MO ANG
Hey Little,You Got Me Fucked Up [S2]
Romance•|🖇 فیـکشن: #HeyLittleYouGotMeFuckedUp [S2] •|🖇کـاپل: چـانبک ، هونهـان ، کریسـهان •|🖇ژانــر: ددی کیـنک ، رمنـس ، انگسـت ، درام ، روزمـره •|🖇 هپی انــد •|🖇نویـسنده: WhiteNoise وایت نویز ❞ پسر مو مشـکی و ریـزجثـهای که تازه از زنــدان خارج شده...