موسیقی این قسمت:
The Neighbourhood_Sweater Weather+ نه توی رابطه نیستم چون کسی ازم درخواست نکرده که دوست پسرش بشم!
با اتمام جملهی بکهیون، هیوسوپ هیجان زده و چانیول متعجب به نظر میرسیدن، هیوسوپ توی فکر این بود که به وکیل موردعلاقهش اعتراف کنه و ازش بخواد دوست پسرش بشه و چانیول به این فکر میکرد که واقعا بکهیون همچین خواستهای داشت و چانیول تمام این مدت انقدر بیفکر عمل کرده بود که بکهیون حتی خودش رو توی رابطه ندونه؟
پس رابطهی اونها چی بود؟
اونها با هم زندگی میکردن، رابطهی جنسیِ کامل نه ولی رابطه داشتن و مهمتر از همدیگه رو دوست داشتن.
بیشتر که فکر میکرد از اول هم رابطهشون اسمی نداشت و حالا میفهمید که بکهیون حق داشت یه اسم برای این رابطه بخواد تا بتونه به بقیه بگه که توی رابطهست!
_ اوه، خوبه که توی رابطه نیستین!
هیوسوپ با لبخند معذبی زمزمه کرد و بکهیون بلافاصله برگشت تا واکنش چانیول رو ببینه، اخم کرده بود، گوشهاش قرمز شده بودن و انگار داشت نهایت تلاشش رو میکرد تا بلند نشه و یه مشت به صورت هیوسوپ نزنه!
نمیدونست چرا ولی دیدن چانیول که راجع به کوچکترین چیزها دربارهی اون مثل پسر بچهها حسودی میکرد باعث میشد احساس کنه که پروانهها توی دلش به پرواز درمیان!...
چانیول هیچ ایدهای نداشت که باید چطوری از بکهیون میخواست که دوست پسرش بشه، تا به حال از هیچکس درخواست نکرده بود و حالا داشت به سختی پردازش میکرد که باید چیکار کنه.
باید بهش حلقه میداد؟ این زیاده روی نبود؟ نمیخواست درخواست ازدواج بکنه که!
ولی اینطوری اگه کسی حلقه رو دست بکهیون میدید متوجه میشد که توی رابطهست!
مثل یک نوجوونِ ناشی سردرگم شده بود و نمیدونست باید چیکار کنه اما این سردرگمی دو هفته بیشتر طول نکشید، گرچه توی اون دو هفته هیوسوپ بطرز واضحی داشت برای جلو اومدن و اعتراف کردن تلاش میکرد اما حالا اونها اینجا بودن، توی قایقی به سمت یه اقامتگاه وسط دریا.
بکهیون گوشیش رو درآورده بود تا از غروب آفتاب عکس بگیره و چانیول در سکوت بهش خیره شده بود، موهای مشکیش که کمی بلندتر از حد معمول شده بودن توی باد میرقصیدن، انعکاس آفتاب توی چشمهاش دیده میشد، نوک بینیش به خاطر سرما قرمز شده بود و لبهاش به خاطر حرف زدن تکون میخوردن اما چانیول نمیتونست بشنوه که پسر کوچولوی زیباش داشت چی میگفت چون درست مثل بکهیون که محو غروب آفتاب شده بود اون محو زیبایی پسر جلوش شده بود، این زیبایی و پاکی درست مثل روز اولی بود که اون رو دیده بود، هنوز هم به همون اندازه پرستیدنی به نظر میرسید و باعث میشد چانیول با خودش فکر کنه با این که راه طولانی و سختی رو جلو اومده بودن اما اگه باز هم به عقب برمیگشت باز هم این راه رو انتخاب میکرد چون مطمئن بود که در آخر جای بکهیون درست کنار خودشه!
YOU ARE READING
Hey Little,You Got Me Fucked Up [S2]
Romance•|🖇 فیـکشن: #HeyLittleYouGotMeFuckedUp [S2] •|🖇کـاپل: چـانبک ، هونهـان ، کریسـهان •|🖇ژانــر: ددی کیـنک ، رمنـس ، انگسـت ، درام ، روزمـره •|🖇 هپی انــد •|🖇نویـسنده: WhiteNoise وایت نویز ❞ پسر مو مشـکی و ریـزجثـهای که تازه از زنــدان خارج شده...