پدر جین سری تکون داد.
_پس میتونیم اتمام جلسه رو-
حرفش با خوردن چند تقه ی کوتاه به در قطع شد.
_بفرمایید.
_دیر که نرسیدم!
برعکس جین که بی هیچ جلب توجهی وارد اتاق جلسه شده بود،
نامجون،عمدا با غوغا و همهمه ،وارد جلسه شد.
پدر جین با بدخلقی جواب داد:《جلسه به اتمام رسیده!》
نامجون بی توجه سر جاش قرار گرفت و ادامه داد:《چه فرصتی بهتر از الان که تمام اعضای هیت مدیره اینجا نشستن!》
مکثی کرد وبعد از برقرار کردن ارتباط چشمی با تک تک افراد توی اتاق ادامه داد:《فکر میکنم حرفایی که دارم برای خیلی از افراد اینجا جالب و مفید باشه.مطمئنا اونا میخوان حرفای امروز من رو بشنون!》
پوزخندی زد و با لحنی غیر رسمی ادامه داد:《بهتر نیست این فرصت رو به من بدید عمو جان؟》
کیم بزرگ به آرومی دندون هاش رو به هم فشرد و سکوت کرد.
_کیم نامجون شی،تمام ما برنامه های مهمی داریم که-
اما نامجون با لحنی مصمم حرفش رو قطع کرد:《آقای پارک ،لطفا چند لحظه صبر کنید!شما که فرد صبوری بودید!》
بعد به آرومی بلند شد و در جایگاه عموش ایستاد.
_با اجازه ی شما.
با گفتن این جمله لپ تاپی که به ویدیو پروژکتور متصل بود رو به سمت خودش کشید.
فلش نقره ای رنگش رو از جیبش در آورد و به لپ تاپ وصل کرد.
لحظه ای متوقف شد و کل افراد رو از نظر گذروند،روشش به خوبی تونسته بود توجه فراد رو جلب و کنجکاوشون کنه.
مخصوصا جینی که نگرانی به وضوح در چهره اش دیده میشد.
جین پسر عموش رو بیشتر از هر کس دیگه ای میشناخت و این لحن براش نا آشنا نبود.
این لحنی بود که جین،بی اختیار ازش وحشت داشت.شما موقع اجرای تک تک این پروژه ها در کنار من بودید واقعا ازتون سپاس گزارم،فقط-
_آقای کیم ممکنه سریع تر برید سراغ موضوع اصلی!
نامجون لبخندی تمسخر آمیز زد._من علاقه ای به سخنرانی های طولانی ندارم،اگر اینا رو میگم حتما نیازه که یاد آوری کنم!به هرحال تمام این حرف ها رو زدم که به این نتیجه برسم!به این که من هم به اندازه ی شما دلسوز این شرکت و منافعش هستم.چون خوده من هم در سهام اینجا شریکم؛پس حق دارم که به عنوان یکی از اعضای هیت مدیره که سهم زیادی در موفقیت شرکت داشته نگران صلاحیت مدیر عامل آینده باشم.
_منظورتون از این حرف چیه آقای کیم؟همه ی ما به خوبی از صلاحیت کیم سوکجین آگاهیم و حرف های شما هم هیچ چیز جز ایجاد دو دستگی بین هیت مدیره رو به همراه نداره.
نامجون خنده ی بلندی کرد.
_دو دستگی؟!اگر دقت کنید همین الان هم هستن کسانی که مثل شما فکر نمیکنن و معتقدن من صلاحیت بیشتری برای مدیریت دارم،در واقع من اینجام که این دو دستگی رو از بین ببرم.
اسلاید رو عوض کرد.
_به واسطه ی نسبت خویشاوندی ای که با جناب کیم و پسرشون دارم بیشتر از همه از شرایطشون آگاهم،پس فکر کردم شاید شما هم نیاز داشته باشید اینا رو ببینید.
روی اسلاید بعد با خط درشت نوشته شده بود
"پرونده ی پزشکی کیم سوکجین"

أنت تقرأ
white rose❁
أدب الهواة𖤐White rosè𖤐 Write by huka_VJ.YG Couple: taejin Gener: Angst, Romance ×وضعیت :در حال آپ× روز آپ چهارشنبه +++ بوی شکوفه های گیلاس توی فضا پیچیده بود. فصل بهار و شکوفه های بهاری سوکجین رو به خوشحال ترین حالتش میرسوند. چشماش رو بسته بود و تمام این...