🧸Bunny (4)🧸

2.7K 105 42
                                    

پارت چهارم بانی (ددی کینک،ایج پلی)
متاسفانه نمیتونم تبدیل به بوکش کنم اما سعی میکنم همینطوری ازش بنویسم،خوبه؟ 😚
___________________________________________
+ اوما دستت بهش بخوره من میدونم و ت..

با صدای بوق های متعدد متوجه شد مادرش تلفن رو روش قطع کرده و باحرص دستاشو محکم به فرمون ماشینش کوبید، دادی از عصبانیت زد و با بالاترین سرعت سمت خونه‌ راهی شد!
چند روز پیش خانواده‌ش دوباره اعتراض به رابطه‌ش با جونگکوک رو شروع کرده بودن و الان هم مادرش تصمیم گرفته بود بدون اجازه یا حتی خبر دادن وارد خونه‌ش بشه و معشوقه‌ی بیچاره‌ش یعنی کوکیه مظلوم مارو بترسونه!!
شاید توی تصورات همتون، تهیونگ بار ها به مادرش توضیح داده که جونگکوک میتونه مثل بقیه حرف بزنه و فقط نمیخواد، یا موقع هایی که اونا به دوست پسرش توهین کردن ازشون خواسته اروم باشن و قضیه رو حل کنن و قضاوتش نکنن
اما خب اگر واقعا تصوارتتون اینطوره باید بگم مزخرفی بیش نیست! تهیونگ بی‌اعصاب ما اینطوریه؟
کیم تهیونگ هیچوقت نمیزاشت هیچکس به پسرش توهین کنه یا آزارش بده! دلیلی هم نمی‌دید بخواد دنبال رضایت پدر و مادری باشه که بدون شناختن دوست پسرش قصد آسیب بهش رو داشتن.
واضحاً بهشون هشدار داده بود از خودش و جونگکوک دور بمونن اما مادرش باز سیماش قاطی کرده بود و ایندفعه هیچی براش مهم نبود! اگر تهیونگ حرفاشو به هیچ جاش نمی‌گرفت پس خودش دست به کار میشد و پسری که از نظر خودش شعور و شخصیتِ پسرشو پایین آورده بود رو فراری میداد!
___________________________________________

با شنیدن صدای زنگ در با شوق و ذوق تلویزیون رو خاموش کرد.
از اونجایی که ادم استرسی‌ای بود همیشه اول از کسی که پشت دره مطمعن میشد و بعد در رو باز میکرد پس چشمی رو چک کرد و با دیدنِ زنِ سالخورده‌ای که صورتش حسابی ترسناک میزد چشماش گرد شدن،  جونگکوک فقط با دوستای تهیونگ آشنا بود و تاحالا خانوادش رو ندیده بود، پس این زنِ به نظر سن بالای دم در کیبود؟ پستچی؟همسایه؟

به هر حال زیاد فکر نکرد. میخواست در رو باز کنه که گوشیش زنگ خورد و با دیدن اسم تهیونگ لبخند زد و سریع برداشت:
- ته ته؟

+ کوک بیبی ، زنِ غریبه‌ای که نیومده داخله خونه؟!

رنگ از روی کوک پرید؛
- ددی یه خانومه پشتِ دره..

ابروهای مرد بیشتر به هم گره خوردن.

+ خیل‌خب بیبی گوش کن، مادر من به شدت مخالف ماس و راجب تنفر شدیدش از رابطمون قبلا حرف زدیم هوم؟

- اوهوم..این مادرته؟
+ اره خوشگلم..در رو باز نکن باشه؟ اون زن خوبی نیست.

پسربیچاره از در فاصله گرفت. یعنی مادر تهیونگ اومده بود تا بلایی سرش بیاره؟ چرا تهیونگ انقدر نگران بود؟
گفتم که جونگکوک سریع استرس میگیره و وقتی تهیونگ بهش میگفت در رو برای مادرش باز نکنه فکرمیکرد حتما اون زن با تفنگ اومده تا بکشتش!

Vkook_hubWhere stories live. Discover now