جونگکوکِ پاور باتم به درخواست یکی که نتونستم ایدیش رو تگ کنم😭
(ووت و کامنت یادتون نره باشه؟🥺)
___________________________________________+ بیبی اروم باش..لطفا!
الفا با چهرهای که نگرانی ازش میبارید گفت اما ذرهای توی عصبانیت جونگکوک تاثیر نذاشت. فقط برای لحظهای دست از داد و بیداد برداشت، چشمهاش رو بست و تهیونگ رو گیجتر از قبل کرد.
دراصل، گرگ جونگکوک بهش گفته بود تا کنترل رو دست اون بذه و حالا جونگکوک داشت جاش رو با امگاش عوض میکرد.
بعد از چند لحظه چشمهاش به رنگ طلایی دراومدن و تهیونگ تازه متوجه قضیه شد. سرش رو اروم پایین انداخت و فقط منتظر شد تا امگاش چیزی بگه.
- وقتی کاری که دوست نداشتم رو انجام دادی به اینجاش فکر نکردی تهیونگ؟
الفا لبش رو محکمتر گزید و جوابی نداد. گرگِ جونگکوک سریعا روی تخت پرتش کرد و روی عضوش نشست.
آهی بخاطر حس کردنش حتی از روی باکسر کشید و باسنش رو تکون داد. با حس اینکه تهیونگ الان فقط و فقط لذت میبره نقشهای برای تنبیهش توی ذهنش کشید و اول برهنه شد.
- باکسرت رو دربیارجونگکوک گفت و تهیونگ انجام داد. زبون امگا روی عضوش کشیده شد و حرفهای لیسیدش، الفا کلافه ناله کرد و خواست با گرفتن موهای پسر کنترل رو به دستش بگیره تا کل دیکش رو وارد دهنش کنه اما دستهاش به تخت قفل شدن!
+ ک..کوک!
جوابی نگرفت. امگا با لیسیدن عضوش حسابی تحریکش کرده بود اما چیزی که میخاست رو بهش نمیداد؛ مثل شبهای دیگه عضوش رو برای ساک نمیزد و قرارنبود اجازه بده الفای سرکشش توی دهنش کام بشه. زبونش رو از سر دیکش برداشت و نگاهی به چهرهی خیس از عرقش کرد و نیشخند زد. با دیدن عضو شق شدهش خیلی میخواست روش بشینه و سواری بگیره اما باید خودش رو کنترل میکرد و به تنبیه کردنِ مَردش ادامه میداد. از جاش بلند شد تا دستبند صورتی رنگش و وسیلهای دیگه رو از داخل کمد برداره. دستهای تهیونگ رو بدون دیدن هیچ مخالفتی به تاج تخت بست. تهیونگ که فکرمیکرد تمام تنبیهش قراره بسته بودنش باشه و حالا چیزی که میخواست رو میگرفت، با خوابیدنِ جونگکوک کنارش روی تخت گیج شد. قرارنبپد از شر دردِ دیکش خلاص بشه؟!
جونگکوک نیشخندی بهش زد و از اونجا به بعد دیگه توجهی بهش نکرد. انگشتهاش رو اروم سمت حفرهش برد و واردشون کرد. کم کم سرعت تکون دادن انگشتهای کشیدهش داخل خودش رو بیشتر کرد و صدای نالههاش توی اتاق پخش شدن. الفا لبش رو گزید و با اخم به خودارضایی امگاش خیره شد. دندوناش رو محکم روی هم فشرد و با صدای الفاش غرید:
+ وقتی الفات کنارته همچین کاری میکنی؟
پسر که نزدیک به ارضا شدن بود با شنیدن صدای جذاب الفا، علاوه بر اینکه نترسید بلکه فاکی گفت و بلندتر ناله کرد! وقتی حس کرد به اندازه کافی خیس و امادهس انگشتهای خیسش رو دراورد دیلدوی سایز متوسطش رو از کنار تخت برداشت و نصفش رو وارد خودش کرد.
- اههح...ت.تهیونگ..دیلدویی که بجای تو بفاکم میده رو دوستداری؟
تهیونگ نفس عمیقی کشید و تلاشش برای باز کردن دستهاش رو متوقف کرد تا جونگکوک بیشتر از این باهاش لج نکنه. دیکش درد گرفته بود و نیاز داشت خالی بشه اما نمیتونست، به شدت نیازمند امگاش بود.
+ ج..جونگکوک لطفا...دیگه همچون غلطی نمیکنم..یه غلطی کردم حالا!!
-هومم درسته که الان کنترل با خودمه..اما از گرگ امگات هم معذرت خواهی کن...آه..تهیونگ!
+ معذرت میخوام...ببخشید امگا..الفات اشتباه کرد.
پسر راضی سر تکون داد و با ناله بلندی دیلدو رو از خودش خارج کرد. هرچی باشه نمیتونست با سکستوی ارضا بشه و حفرهش فقط و فقط برای دیکِ جفتش ترشح میکرد.
روی تن تهیونگ خزید و نیپلاش رو توی دهنش کشید. با اشتیاق به چهرهی غرق در لذتش نگاه کرد و باسنش رو روی عضوش نشوند. دست از میکیدن نیپلش برداشت و هومی کشید، باسنش رو بالا برد و بعد از وارد کردن دیکش توی خودش شروع به تکون خوردن کرد.
- اومم
+اه..فاک..همینه بیبی
تهیونگ با وجود اینکه بسته بودن دستهاش کمی ازارش میدادن از داغی دور عضوش لذت میبرد و به بدن پرستیدنی جونگکوک خیره بود. چونگکوک کمی سرعتش رو پایین برد، صورتش سرخ شده بود و حفرهش بخاطر بزرگی عضو الفا کمی میسوخت. چند دقیقهی دیگه هم بادتکون دادنِ باسنش، دیکش رو توی خودش کوبید و وقتی تهیونگ بهش گفت نزدیک کام شدنه بهش اجازه داد تا داخلش کام بشه. اهی از درد و لذت کشید و چشمهاش رو باز کرد، از روی عضو مرد بلند شد و خودش رو توی بغلش پرت کرد. بدون اینکه دستبند رو باز کنه دستهشا رو دور کمرش پیچید و با خستگی بغلش کرد.
- لذت بردی تهیونگم؟
+هومم..تو چی؟ از بودن اون دیلدو توی حفرهتت لذت بردی امگا؟
جونگکوک ریز خندید و سرش رو بلند کرد.
- یکی اینجا حرصی شده! دوستداری یه راند دیگه هم بفاکم بدی تا حسابی از اون دیلدو انتقام بگیری؟
تهیونگ با مظلومیت سر تکون داد و پسر خندید. شاید باید بهش این اجازه رو میداد هوم؟
دستبند صورتی رنگ رو باز کرد و گفت:
- اینبار خودت شروعش کن الفا..ببنم چندبار امگات رو ارضا میکنی!الفا کمی دستهاش رو مالش داد و بعد روی جونگکوک خیمه زد. اول از گردنش شروع کرد و حسابی لیسید و گزیدش و هیکیهای قرمز رنگی رو اونجا کاشت و بعد با لیسیدن نیپل هاش، ناله هاش رو دوباره بلند کرد. جونگکوک حسابی روی نیپل هاش حساس بود و از خورده شدنشون لذت میبرد!
- اومم..اه..تهیونگی
تهیونگ با شنیدن اسمش مشتاق تر از قبل بدنش رو لیسید و به ویلاینش رسید. به جای ساک زدن براش شروع کرد به مالش دادن عضوش و دستش رو دورش بالا و پایین میکرد تا کم کم پریکام ازش چکیده میشد. از اونجایی که به چیزی که میخواست رسیده بود کمی از کام پسر رو روی حفرهش ریخت و سه تا از انگشتهاش رو همزمان واردش کرد.
آهح..ع..عالیه
قصدش این بود که امگاش رو با انگشت کردنش ارضا کنه و جونگکوک از این موضوع کاملا راضی بود! هیچی از کام شدن با حس انگشتهاش کشیده و بلند تهیونگ بهتر نبود. لذتی که کوبیده شدن سهتا از انگشتهای الفاش به پروستاتش داشت باعث میشد چشمهاش سفیدی برن و خستگیِ سکسِ چنددقیقه قبلشون یادش بره.- اه تهیونگم..پسرِخوبِ من...همونطور که تند تند روی دیکت سواری کردم به انگشتهای فاکیت سرعت بده
.
.
.
.
.
.همونطور که دنبال تهیونگ راه افتاده بود سمت اتاق کارشون، محکم زد در باسنش و بیتوجه به اعتراضاتش وارد اتاق شد.
+ منکه میدونم اومدی اینجا حواسم رو پرت کنی اما باید بگم که واقعا کار دارم!
- میدونم تهیونگم..اذیت نمیکنم.تهیونگ هوفی کشید و روی صندلی کارش نشست، لپتاپش رو باز کرد و مشغول به تایپ شد و دقیقهای نگذشت که جونگکوک پشت سرش ایستاد.
نفسهای سنگینش رو روی گردنش فرود میآورد و داغیش تهیونگ رو ذوب میکرد، سعی کرد متمرکز بمونه اما جونگکوک لالهی گوشش رو بین دندوناش گرفت و با نیشخند رهاش کرد.
- اگر ببینی که موقع کار کردن چقدر جذاب میشی منو سرزنش نمیکنی
ریاکشنی از تهیونگ ندید. اخم ریزی کرد و کنار کشید.
چند لحظه بعد تهیونگ که فکرمیکرد امگاش از شر شیطون پایین اومده و غرق در کارش بود نگاهش رو بالا اورد و ابروهاش بالا پریدن...جونگکوک از اتاق رفته بود؟
چیزی نگذشت که با صدای باز شدن سگک کمربندش سوالش پاسخ داده شد. پسرِ امگا بین پاهاش نشسته بود که دیده نمیشد!
زبون جونگکوک اروم از روی باکسر روی عضوش کشیده شد و باعث شد هیسی بکشه.
+ ک..کوک..فاک..هیچوقت به حرفم گوش نمیدی لعنتی
با این حرفش پسر حین در اوردن باکسرش خندید.
- یعنی میگی دوست نداری برات ساک بزنم؟
و بجای اینکه منتظر جوابی باشه عضو مردش رو وارد حفرهی داغ دهنش کرد و از شنیدن صدای نالههاش لذت برد.
___________________________________________👋👋
نظرتون؟🥹
امیدوارم خوشتون اومده باشه♡
👋👋👋👋
YOU ARE READING
Vkook_hub
FanfictionCouple: vkook Book name 💕 vkook_hub اینجا فیک های کوتاه و چند پارتی از ویکوک آپلود میشه و میتونید ژانر دلخواهتون رو کامنت کنید براتون نوشته میشه :)💗