👨‍❤️‍💋‍👨Step_brother👨‍❤️‍💋‍👨

2.6K 107 19
                                    

کسی برای این ژانر و موضوع درخواست نکرده بود و خودم‌ همینجوری نوشتمش پس لطفا نظرتون رو بگید💕
_____________________________________________

Third person pov :

بعد از یه روز خسته کننده دیگه که درست مثل پنج سال قبل پیش رفته بود با تماس پدر و مادرش به ناچار سمت خونه ی اونها راه افتاده بود . بهش گفته بودن خبر مهمی براش دارن و امیدوار بود چیزی که یکسال راجبش بحث میکردن اتفاق نیوفتاده باشه !

زنگ درو زد و بعد باز شدنش با صورت خندان مادرش روبرو شد

"اومدی پسرم ! "

+ بله اوما اومدم

" بفرما تو عزیزم حتما خسته ای "
به محض اینکه تهیونگ وارد خونه شد پدرش رو دید ، همراه پسری که کنارش ایستاده بود

میدونست اینجا چه خبره ، پدرمادرش بی توجه به مخالفتاش آخر کار خودشون رو کرده بودن

مادرش ، هِلِن وقتی اخمش رو دید با استرس تقریبا سمت همسرش دوید و کنار اون سه ایستاد
ته شروع به صحبت کرد و سعی کرد لحنش رو کنترل کنه

+ اخرم کار خودتونو کردید نه ؟

"تهیونگ پسرم لطفا ! ما خیلی راجبش حرف زدیم "

پدرش گفت و هلن تایید کرد ، تهیونگ نگاهی به پسر روبروش انداخت و شروع به آنالیز کردنش کرد

گونه های سرخ و بامزه ، لب های باریکش که مشخص بود خشک شدن و چشم های شفافش که به کفش های تهیونگ خیره بودن
توی افکارش پسر کوچولو رو تحسین کرد و نگاهش رو به بدنش داد
لباس صورتیش رو داخل شلوار مشکلی فرو کرده بود و اندامش مشخص شده بود ، اینبار توی ذهنش سوتی بخاطر خوش اندام بودن پسر زد و نیشخند پررنگی روی صورتش به وجود اومد ، حالا که فکر می‌کرد داشتن یه داداش کوچولوی ناتنی اونقدر هم بد نبود هوم ؟ اونم درحالی که گی باشی و اون دقیقا تایپت باشه !

تهیونگ که دیگه اصلا نمی‌خواست پدر و مادرش رو اذیت کنه ، با نیشخندی که به طور محوی روی لبهاش بود سرش رو تکون داد و پدر و مادر منتظرش رو آروم کرد

+ باشه ! من به تصمیمتون احترام میزارم ، مثل اینکه مخالفت هام تاثیری ندارن

هلن محکم پسرش رو در آغوش کشید و آقای کیم نگاهش رو به جونگکوک داد

"جدی جدی پرستارِ پرورشگاه راست می‌گفتا
تو خیلی آرومی "

کوک هیچی نگفت و با استرس لبش رو گزید . وقتی همه نشستن و شروع به نوشیدن چای و قهوه کردن خانم کیم که قبلا با جونگکوک آشنا شده بود براش شیرموز آورد و اونجا بود که تهیونگ ناخوداگاه زیر لب پسررو کیوت خطاب کرد

+ خب ... تو چرا خودتو معرفی نمیکنی کوچولو ؟

وقتی اون مردِ بیست و پنج ساله با کت شلوار جلوش نشسته بود و با صدای بمش کوچولو صداش می‌کرد کوک قابلیت اینو داشت که همونجا کام اوت کنه تا اول راهی از خونه‌پرتش کنن بیرون!

Vkook_hubWhere stories live. Discover now