وانیلای کوکی کوچولوی بامزه و ددی مهربونش به درخواستِ👈 JEON72dalai
کامنت فراموش نشه عزیزانم🥺✨️
امیدوارم خوشتون بیاد💕💕
___________________________________________جونگکوکی🫠( چرا انقدر خر افتاده😭✨️)
۲۳ ساله
حسابدارکیم تهیونگ
آیدل ( کام اوت کرده✨️)
۲۷ ساله
___________________________________________Third person pov:
عینکش رو روی چشمش صاف کرد و دوباره به تایپ کردن پرداخت. احساس گشنگی یکدفعهای به جونش افتاد و باعث شد لبهاش رو آویزون کنه. همون موقع تلفنش زنگ خورد اما چون وسطِ کار بود جواب نداد تا حواسش پرتنشه. بعد از چند لحظه گوشی دیگه زنگ نخورد و خونه توی سکوت فرو رفت.
- اوهوم...اینم از این
دستی به سرش کشید و به گوشیش نگاه کرد. با یادآوریِ چیزی سریع برش داشت، به تماس از دست رفتهای که از طرفِ تهیونگ داشت خیره شد و دستش روبه پیشونیش کوبید:
- آخ چه چقدر خری جونگکوک
YOU ARE READING
Vkook_hub
FanfictionCouple: vkook Book name 💕 vkook_hub اینجا فیک های کوتاه و چند پارتی از ویکوک آپلود میشه و میتونید ژانر دلخواهتون رو کامنت کنید براتون نوشته میشه :)💗