🫣mistake🫣

4.4K 145 33
                                    

امگاورس / اسمات / وان نایت به درخواستِ👇
Fear-the-dubble-Bun
___________________________________________

صبح که از خواب بلند شد علاوه بر اینکه متوجه شد توی اتاق بار نیست متوجهِ چیز دیگه ای هم شد ؛
گیره های رنگی رنگیه بِین موهاش !
قطعا لذت زیادی که دیشب با یه امگا تجربه کرده بود رو فراموش نکرده بود و مطمعن بود دراخر هردو توی همون اتاقی که رزرو کرده بودن خوابیدن !

گیره ها رو کند و از جاش بلند شد بعد پوشیدن لباساش اروم در اتاق رو باز کرد و خونه رو انالیز کرد
خودش بود ! اون امگا داشت غذا درست میکرد !

+ هِی ! من..من اینجا چیکار میکنم ؟

کوک با تعجب نگاهش رو بالا اورد و با دیدن الفا چشمای گردتر شده‌ش به حالت عادی برگشتن
قدم هاش رو تندوتند برداشت خودش رو به تهیونگ رسوند و گوشه ی پیراهنش رو گرفت

- صبح بخیر الفا...میشه بشینی ؟

ازش فاصله گرفت

+ نه! تو چته؟ سوییچ ماشین من کجاست؟ وات د فاک تو منو دزدیدی؟ خیلی واضحه که من ازت قوی ترم اُمِ....

با حس کردن راحیه ی توت فرنگی حرفش رو قطع کرد . چشم هاش رو بست و اجازه داد گرگش دقیق بو کنه

یکدفعه چشم هاش رو باز کرد و ایندفعه اونا قرمز بودن

کوک که نمیدونست چه خبر شده با حس عصبانیت الفای خون خالص و دیدن چشم های عصبانیش سرش رو با ترس پایین انداخت

تهیونگ غرشی کرد و یقه ی لباسِ مشکی و بلند پسر کوچیکتر رو کشید

+ توضیح بده امگا ، این رایحه ی توت فرنگیه قوی ای که حس میکنم مال توعه و چرا من دارم میشنومش ؟

- دیشب اشتباهی ... من رو مارک کردی الفا

___________________________________________

بعد یک ساعت ، تهیونگ هنوز اخم داشت اما بالاخره راضی شده بود تا باور کنه امگاش نمیخواد مصمومش کنه و داشت غذا میخورد

+ اومم/ سرش رو بالا پایین کرد / خوشمزه‌س

رایحه ی شوق شدیدی حس کرد و سرش رو بالا اورد ، کوک با خوشحالی بهش نگاه میکرد و سر جاش تکون های ریزی میخورد

وقتی تهیونگ هم بهش خیره شد به حرف اومد
- پیشم میمونی؟

+ فعلا فقط بخاطر اینکه فرار نکنی‌ مجبورم بمونم

گفت و از سر میز پاشد ، کوک چشم غره ای رفت و فقط سعی کرد به دل نگیره

+ مرسی بابت غذا

سمت اتاق رفت که کوک با هول از جاش پاشد

- کجا ؟ میخوای بخوابی؟

تهیونگ برگشت و به کوک خیره شد ، این حس امنیت و راحتی بخاطر جفت شدنشون بود و عجیب بود که تهیونگ بخاطر موضوعِ "اشتباهی جفت شدن" اونقدر عصبانی نبود !

Vkook_hubWhere stories live. Discover now