🧸Bunny (11)🧸

668 50 35
                                    

این پارتِ طولانی رو به عنوان معذرت خواهی قبول‌ کنید لطفا💕

💝راستی! پارت مورد علاقه‌تون بین این ۱۱ پارتِ بانی کدومه؟ حتما‌ بهم بگیدااا میخوام بدونم🥺💝
___________________________________________

Third person pov:

گونه‌ی جونگکوک رو بوسید و جاش رو روی پاهاش درست کرد. به خاطر پتوی پشمی‌ای که روش بود گرمش شده بود اما نه میخواست پتو رو برداره و نه میخواست خود جونگکوک رو بجای روی پاهاش، روی تخت بخوابونه.
خوابش که نمیبرد، گوشیش رو برداشت تا پیام‌هاش رو چک کنه که با سیلی از ایمیل‌های کاری مواجه شد. نیم ساعتی بود که مشغول جواب دادن و تنظیم کردن قرارهای فرداش بود که جونگکوک‌ آروم‌ پلک‌هاش رو از هم فاصله داد و تا بیدار شد، صفحه‌ی ایمل‌های کاریِ تهیونگ‌ رو دید.
اخم ریزی کرد و بدون اینکه صدایی از خودش دربیاره همراه باهاش اونها رو میخوند. معلوم بود که تهیونگ فردا حسابی سرش شلوغ بود! هرچند خودش هم باید میرفت رستوران و حداقل تا ۷ شب سرکار بود. کمی بعد دیگه‌ ایمیلی نمونده بود پس تهیونگ‌ خمیازه کشید و‌ گوشیش رو‌ خاموش کرد و به جونگکوک‌ نگاه کرد تا چکش کنه که با چشم‌های بازش مواجه شد.

+ اوه...بیداری؟

جونگکوک سر تکون داد و تهیونگ بوسه‌ای روی موهاش نشوند.

+ پس بیا کنارم بخواب.‌.گرمم شده

- نه

تهیونگ‌ خندید و‌ بار دیگه روی موهاش رو بوسید.

+ خوابت میاد هنوز؟

- فردا کی میای خونه؟

+ احتمالا نُه...تو چی؟

- نُه؟ چقدر دیر!

پسرکوچکتر با بدخلقی گفت و‌ تهیونگ از لحنش فهمید که هنوز‌ خواب‌آلوده و تصمیم داره بداخلاقی کنه.

+ سرم شلوغه بیبی...اما تو خودتم تا هفت سرکاری مگه نه؟

تهیونگ‌ پرسید اما جونگکوک برای بار سوم سوالش رو بی‌جواب گذاشت و پرسید:
- گوکی بیاد سرکارت؟ آخرین باری که اومد رو یادش نمیاد

+ فکر نکنم‌ اومده باشی اما بهتره یه روز دیگه بیای...فردا روز شلوغیه برام خب؟

جونگکوک جواب نداد و چشم‌هاش رو بست. داشت به این فکر‌ میکرد که بدخلقی کنه یا فقط قبول‌ کنه. میخواست به سرکارش بره و کار مورد علاقه‌ش یعنی آشپزی رو‌ انجام بده و همزمان پیشِ ادم‌ مورد علاقه‌ش یعنی تهیونگ‌ هم باشه اما قطعا نمیشد. تازه دفعه‌ی آخری که تهیونگ‌ اومد توی دستشویی رستوران سکس داشتن اما حالا که جونگکوک ارتقاع پیدا کرده بود و دستیارِ آشپز شده بود دوست‌ نداشت از این مدل کثیف‌کاری‌ها داشته باشه!

نفس عمیقی کشید و لب‌هاش اویزون شدن. سرش رو بالا اورد و به تهیونگ نگاه کرد.

- راست میگی ته‌ته..خود گوکی هم سرش شلوغه.

Vkook_hubWhere stories live. Discover now