تریسام تهیونگ و برادرای جئون به درخواستِ FAKE_BTS
امیدوارم خوشتون بیاد♡
___________________________________________دوباره اون دوقولو های رومخ ! حالا نه تنها نمیتونست برای امتحان به اون مهمی درس بخونه بلکه با خودش میگفت نکنه دارن سکس میکنن؟خیر سرشون برادرن! هرچند دقیقه صدای ناله های جانکوک قطع میشد و کمی داد و بیداد میکرد ، بعدم صدای عذرخواهی های جونگکوک میومد. تهیونگ رسما پشماش ریخته بود اخه اون دوتا داشتن چیکار میکردن؟
البته که از یه طرفی هم خونه بودن با اونا خوب بود. جانکوک و جونگکوک کل سال با لباس های سکسی از اتاق بیرون میومدن و تهیونگ خیلی راحت دیدشون میزد و انقدر شاهد کارای سکسی و هورنی کنندهشون بود که دلش میخواست خودش اون دوتا رو به فاک بده ؛ پس بد نمیشد اگر همین الان به بهونهی اعتراض میرفت اتاقشون و وارد عمل میشد نه ؟سمت اتاقشون رفت و روبروی درِ پُر از استیکرشون وایستاد، یه طرفش پر از استیکر و عکس گروه های راک بود که معلوم بود برای جانکوکه و طرف دیگهی در که با استیکرای رنگارنگ از انیمیشن های مختلف پر شده بود قطعا مال جونگکوک بود.
در رو با شدت باز کرد و با صحنه ای روبرو شد که اونقدر هم دور از انتظار نبود! خیلی میخواست جونگکوکی که با چشمای اشکی برای هیونگش ساک میزد رو داگی کنه و بعد از اینکه حسابی به فاکش داد بره سراغ جانکوک.
_جونگکوکی مهمون داریم
جانکوک گفت و پسرِ پایین پاش سریع عضو بزرگ برادرشو از دهنش بیرون اورد و شروع کرد به سرفه کردن
چون پاهاش برهنه بودن جوری که انگار نه انگار گاهی لخت جلوی تهیونگ رژه میره به اغوش برادرش پناه برد که جانکوک تکخندی زد و چیزی دم گوشش زمزمه کرد
تهیونگ تمام مدت فقط تماشاگرشون بود اما وقتی جونگکوک از جاش بلند شد و خیلی اغوا گرانه خودشو نزدیکش کرد عرق سردی روی بدنش نشست...
- ته ته ...بهمون ملحق میشی؟/دستای سفیدشو دور گردنش حلقه کرد/ هیچکس نیست که بتونه دوتا بیبی رو همزمان هندل کنه...اما تو.../ خودشو به پایین تنه.ش مالید/ مطمعنم دیک بزرگی داری که میتونه مارو خیلی خوب پر کنه...هوم؟
لبای عروسکی،چشمای شفاف،بدن سفید و تتوی کوچیک روی شکمش
همه و همه دست به دست داده بودن تا تهیونگ امتحانشو به هیچجاش نگیره
لباشونو به هم رسوند و با اشتیاق جا به جای دهنشو مزه کرد. بوسشون کوتاه بود چون فقط میخواست بهش نشون بده درخواستش رو قبول کرده.+ چطوره به ادامه به ساک زدنت برسی و منم کار خودمو بکنم.هوم؟
پسربدون اینکه سوالی بپرسه مطیعانه سر تکون داد و به حالت کمی خوابیده تر از داگی بین پاهای هیونگش که نیشخندی روز لب داشت رفت.
YOU ARE READING
Vkook_hub
FanfictionCouple: vkook Book name 💕 vkook_hub اینجا فیک های کوتاه و چند پارتی از ویکوک آپلود میشه و میتونید ژانر دلخواهتون رو کامنت کنید براتون نوشته میشه :)💗