انگشتاش و ناخودآگاه بین لباش نگه داشته بود و با لبخند به تصویر پشت پنجره نگاه میکرد. بابای قدبلند و جذاب جونگین جلوی پای پسر چهار سالهش خم شد و بعد ازینکه کولهی خرسی اندازهی کف دستش و ازش گرفت با لبخندی که حتی از اون فاصله هم پیدا بود شروع به حرف زدن کرد.
یکی از دستای بکهیون اسیر فشار دندوناش بود و دست دیگهش هم به پردهی بیچاره چنگ زده بود.
چانیول فقط با زدن یکی از دستاش زیر باسن نیموجبی جونگین بلندش کرد و همزمان نالهی انگشتای بکهیون از شدت فشار دندوناش بلند شد.
خودش باید حتما از دوتا دستاش کمک میگرفت تا بتونه جونگین یا بقیهی هم سن و سالاش و بلند کنه ولی اون پارک چانیول هات لعنتی...
نگاه بکهیون با بزاقی که ترشحش تمومی نداشت روی بازوهای چانیولی که در ماشین و باز کرد و جونگین و روی صندلی عقب نشوند حرکت کرد.
"یعنی میتونه من و هم فقط با یه دست بلند کنه؟"
دست بیچارهش بالاخره از حصار دهنش خلاص شد و اینبار روی قلب بیچارهترش که به نفس نفس افتاده بود نشست.
"معلومه که میتونه... قربونش برم..."
"قربون کی بری؟"
صدای اون جونگدهی مزاحم بود. بکهیون به مربی مهدکودکش جوابی نداد و تا وقتی که اون ماشین مشکی شروع به حرکت کرد و کمکم از دیدش محو شد بهش خیره موند.
"معلومه که کی... پارک چانیول جذاب!"
بکهیون به جونگدهای که با نیش باز نگاهش میکرد لبخند زد و روی صندلیش نشست.
"امروز سورمهای پوشیده بود ده... وقتی سورمهای میپوشه از همیشه جذابتر میشه"
بکهیون روی صندلی چرخدارش شروع به چرخ خوردن کرد و درحالیکه لبخند روی لب داشت و به سقف نگاه میکرد راجب اون بابای جذاب رویاپردازی کرد.
جونگده بدون اینکه نگاهش کنه کاغذ حضور و غیاب و روی میز بکهیون گذاشت و مشغول امضا زدنش شد.
"تو راجب همهی لباساش همین نظر و داری بک..."
بکهیون بالاخره نگاهش و از سقف جدا کرد و به جونگدهای که برگهی توی دستش و توی کشوی مخصوص مربیها میذاشت داد.
"اینکه اون در همه حال خوشتیپه تقصیر منه؟"
جونگده پوکر نگاهش کرد.
"جمع کن خودت و... الان بقیهی مربیها میان.."
همون موقع صدای تقهای به در خورد و بکهیون با دستپاچگی راست روی صندلیش نشست.
خانم کیم وارد اتاق شد و بعد ازینکه برای هر دو مرد سر تکون داد درست مثل جونگده مشغول امضا کردن برگهی حضور و غیابش شد.
YOU ARE READING
ᥫ᭡Tag You're It
Fanfiction[تمام شده] بکهیون مدیر یه مهدکودکه که همیشه از پشت پنجرهی اتاقش به بیرون زل میزنه تا بتونه پارک چانیولی که اومده دنبال پسرش و دید بزنه و مدام این سوال توی سرشه که چجوری میتونه یه روز جزو اون خانوادهی دو نفره باشه؟ آیا قراره براش آسون باشه؟ نویسنده...