15

2K 485 185
                                    

بکهیون استرس داشت؛ تا بحال یورا نونا رو ندیده بود و اینکه مامانش هم قرار بود اونجا باشه همه‌چیز و بدتر میکرد چون بکهی عزیزش بی‌پرواتر ازین بود که به فکر پسرش و وجهه‌ش جلوی خواهر دوست‌پسرش باشه و بکهیون میتونست حتی از تصورش هم به گریه میفتاد.

چانیول تقریبا همه‌ی کارا رو انجام داده بود و بکهیون با جونگینی که یه تاپ لیمویی با یه خرس کوچولو روی سینه‌ش، و یه شورتک کوتاه سفید پاش بود توی بغلش روی زمین نشسته بود و با لگوهاش بازی می‌کرد.

"این کجاشه؟"

جونگین یهویی پرسید و بکهیون و از افکارش بیرون کشید. پسر کوچولوشون یه قطعه‌ی کوچیک و جلوی چشمای بکهیون بالا آورده بود و بکهیون هیچ ایده‌ای که نداشت که اون مربوط به کدوم قسمته.

"اینجا..."

همینجوری به یه قسمت از لگویی که جونگین موفق شده بود بخشیش و درست کنه اشاره کرد و بازوی کوچیک و تپلش و جوری بوسید که یکم سرخ شد.

جونگین اون قطعه رو همونطوری که بکهیون گفته بود وصل کرد و یه تیکه دیگه رو توی صورتش بالا آورد.

"این چی؟"

"ممم... بذارش اینجا"

بکهیون دوباره بی‌فکر جواب داد و جونگین درحالیکه بنظر می‌رسید متوجه شده یه چیزی اشتباهه کمی نگاهش کرد ولی درنهایت به حرفش گوش داد.

انقدر این روند ادامه پیدا کرد که بالاخره قطعات روی زمین تموم شد. بکهیون تمام تلاشش و میکرد تا به خنده نیفته و خودش و جلوی اون حالت بامزه‌ی جونگین که مشکوک نگاهش میکرد لو نده.

"وایستا..."

پسر چهارساله یهویی اعلام کرد و از جاش بلند شد. به سمت اتاق خوابش دوید و بکهیون کمی با نگرانی نگاهش کرد چون می‌ترسید روی پارکتا زمین بخوره.

جونگین با جعبه‌ی کوچیکی برگشت و بکهیون دستاش و باز کرد تا پسر کوچولویی که با شتاب می‌دوید و توی بغلش بگیره.

جونگین با خنده‌ و جیغ‌ کوتاهش توی بغلش رفت و بوسه‌ی نرم بکهیون روی گونش نشست.

"کجا رفتی پسرکم؟"

جونگین جعبه‌ی کارتون توی دستش و بالا آورد و با چشمایی که از ذوق جمع شده بود جلوی صورت بکهیون تکونش داد.

"رفتم این و بیارم"

بکهیون دستاش و باز کرد و اجازه داد پسربچه جعبه‌ رو روی زمین بذاره و بعد دستش و به سمت بکهیون دراز کنه. بکهیون متوجه خواستش شد و لگوی عجیب سر هم شده رو بدستش داد.

جونگین لگوی کوچیک و کنار جعبه‌ش گذاشت و خودش دوباره توی بغل بکهیون برگشت و روی پاش نشست.

بکهیون از بامزدگی و باهوش بودن پسر کوچولوشون خندید و دستاش و دورش پیچید.

"شبیه نیستن"

ᥫ᭡Tag You're ItWhere stories live. Discover now