آهنگ پارت: Intoxicated by Aaryan Shah
بلافاصله بعد از خوردن شامش از پشت میز بلند شد.
بدون توجه به دو فرد دیگه سمت اتاقش که گوشه انتهایی راست راه رو اون آپارتمان مبله تقریبا متوسطی که برای مدتی اجاره اش کرده بود تا با خواهرش و کوک بمونه، رفت.همونطور که مشغول مسواک زدن بود از سرویس کوچیک اتاقش خارج شد و سمت گوشیش رفت تا چکش کنه تقریبا دو ساعت پیش به فلیکس پیامی برای گرفتن آمار اوضاع عمارت هوانگ داد اما هنوز پاسخی ازش نگرفته بود، گوشیشو تو جیب پشتی شلوار ورزشی سفیدش گذاشت و برای شستن دهانش سمت روشویی برگشت.
دفعه چندم بود که داشت شماره اون پسر رو میگرفت ولی هر بار با شنیدن صدای اپراتور تماسش بی جواب میموند.
نمی خواست زود نگران بشه و لعنت هنوز حتی وقت نکرده بود سیستم شنود و دوربینا رو روی گوشیش فعال کنه.انگار الان بهترین زمان براش بود، بعد از ورود به آپ مخصوص با کمی درگیری بعد از یک ربع تونست دوربینایی که عمارت هیونجین و نشون میداد رو بالا بیاره.
اما هرچی اون اتاقا و دوربینا رو چک میکرد به چیزی نمیرسید ولی با پخش شدن صدای شکستن چیزی دوربینی که مختص اتاق کار اون پسر بود رو بزرگ کرد و ولوم صدای گوشیش رو بیشتر کرد.+لی فلیکس میکشمت عوضی!
حالا مطمئن شده بود نگرانی هاش بی دلیل نبوده و صد در صد فلیکس یک گندی زده که الان اون مرد تا این حد عصبیه ولی اینکه دقیقا چیشده رو نمیتونست بفهمه و این که دسترسی به پسر کوچکتر نداشت بیشتر اعصابشو به بازی گرفته بود.
قدم هاش رو به سمت بیرون اتاق حرکت داد و لحظه ای بعد مقابل جونگکوک که روی تخت خاکستریش دراز کشیده بود و تو تاریکی اتاق طوسی رنگش به سختی سعی داشت ببینتش، ایستاده بود.
به چشم های متعجب پسر توجهی نکرد و چراغ رو روشن کرد.-چیزی شده هیونگ؟
+پاشو برو خونه هیونجین
کوک که حالا کمی از حالت گیجی قبلش خارج شده بود به سرعت ایستاد و قدمی سمت رفیقش برداشت.
-الان برم!
اخه ما حتی با فلیکسم هماهنگ..+یه اتفاقی افتاده و باید همین الان بری اونجا نمیتونم بفهمم فلیکس چیکار کرده ولی هوانگ جوری ازش عصبی بود که شک ندارم همین امشب خونش و براش حلال میکنه.
حالا پسر دیگه هم به شکل واضحی نگران شده بود.
-میرم..آدرسش و بده
+تو حاضر شو خودم میرسونمت نمیتونم تو این وضع بشینم اینجا!
جونگکوک سری برای تاییدش تکون داد، سمت رگال لباس کوچیک داخل اتاق رفت و لباسای راحتیشو با یک کت چرم و شلوار جین مشکی ای که روی ساق دست تتو شده اش انداخته بود عوض کرد.
بعد از برداشتن کلت کمری، کلاه و موبایلش سمت خروجی رفت.
با پوشیدن بوت های براق مشکیش از آپارتمان همراه لینویی که منتظر تو قسمت کناری چهارچوب ایستاده بود خارج شد.
YOU ARE READING
Eternal meeting
Romanceعشق واژه غریبیست برای تعریف احساس من به تو.. تو معبد پرستش بودی و من تنها عبدی که چگونه پرستیدن تو را، بلد بود! "تو دقیقا فرق بین زنده بودن و زندگی کردنم بودی و حالا که کنارم نیستی دیگه نمیدونم دارم چیکار میکنم!" "دوست داشتنت دردناکه، و من عاشق این...