•part 21•

447 43 12
                                    

آهنگ های پیشنهادی پارت:
This love by Davichi
Hallucinations by Jang jae In feat. NaShow

همینطور که کنار هم حرکت میکردن به پسر کوچکتر نزدیک تر شد، دستاشونو بهم وصل کرد که باعث بالا اومدن سر فلیکس شد، نگاه گذرایی بهش انداخت و انگشتاشو محکم تر کرد.
سمت میزی در قسمت انتهایی رستوران که با وجود شیشه های بلند و قدی نمای کاملی از پاریس و برج ایفل رو به وضوح به نمایش گذاشته بود رفت.

+خوبه؟

با استرس ناشناخته ای از خودش که در تلاش بود مخفی نگهش داره گفت.
پسر کوچکتر بعد از رها کردن دستش و تکون دادن سرش تایید کرد و پشت میز مقابل مرد نشست.

-خوشگله.. اوم حداقلش سلیقه خوبی داری!

مرد پوزخندی زد و قیافه از خود راضی ای به خودش گرفت.

+میدونم

-اوه چه متکبر

+نیستم نه برای تو..

فلیکس لباشو جمع کرد، اطرافو زیر گوی های عسلیش آنالیز کرد و چشمش قفل یک زوج جوان که با دختر بچه ای تقریبا سه ساله چند میز اونور تر نشسته بودن شد.

ناخواسته چشماش برقی زد که از نگاه تیز هیونجین دور نموند و لبخندی که روی صورتش نقاشی میشد باعث به وجود اومدن منحنی کمرنگی روی چهره مردونه پسر بزرگتر شد.

چشماشو سمت مسیر نگاه فلیکس چرخوند که با دیدن صحنه ای که همسرش رو غرق خودش کرده بود غم سنگینی روی دلش نشست.

+قشنگ به نظر میرسه!

فلیکس با صدای هیونجین کمی از گیجی چند لحظه قبل خارج شد و لب زد.

-از دور آره ولی راستش نمیدونم حسش چجوریه.. تا حالا داشتن یک خانواده رو کنار خودم تجربه نکردم!

هیونجین لبشو گاز نامحسوس و ریزی گرفت، دستاش رو مشت کرد و دوباره به چهره پسر مقابلش زل زد.

باید به خودش قول میداد تا این حسرت رو هرجوری شده از همسرش بگیره و زندگی با یک خانواده واقعی رو بهش نشون بده قطعا فلیکس لایق ترین فرد برای داشتن یک خانواده خوب و خوشبخت بود، این رو یک روزی عملی میکرد حتی اگه دیر باشه ولی خودشم میدونست هیچوقت نمیتونه برای نگاه غمگینی که روی اون بچه بود، کاری کنه..
با اشاره دست به سرویتور علامت داد تا برای گرفتن سفارش بیاد.

+چی میخوری؟

-اوم

نگاهی به آیپدی که روی میز بود انداخت و بعد از چک کردنش به پسر قد بلندی که چتری های بلوندشو تو پیشونیش ریخته، با یک کت شلوار که مشخصا فرمش بود کنار میز ایستاده و یک چهره اروپایی داشت، لبخندی زد.

Eternal meeting Where stories live. Discover now