•Part 20•

693 63 228
                                    

آهنگ پارت: Love You by Min Kyung Hoon

با احساس گرمایی که سراغ پوستش اومده بود، پلکاشو از هم فاصله داد و بعد از چرخوندن صورتش از سمت پنجره اتاق بی توجه به خورشید که مصرانه در تلاش بود نورش رو وارد اون فضا بکنه، به پهلو خوابید و نگاهش با چهره آروم گرفته فلیکس برخورد کرد، انگار که تیکه برفی داخل قلبش در حال آب شدن باشه لرزش شیرینی رو تو وجودش احساس کرد.

میتونست ترکیب صورت پسر کوچکتر با تارهای نور که به زیبایی روی پوست پنبه ایش نقش بسته بود رو به عنوان یک اثر هنری ثبت کنه.

چجوری میتونست یک فرد حتی وقتی خوابه در این حد پرستیدنی باشه!
با خودش زمزمه کرد. قطعا تا روز قبل کور بوده که نتونسته زیبایی این پسر رو ببینه!

لبخندی که میرفت روی صورت پف کرده اش به خاطر خواب صبحگاهی، شکل بگیره با لرزیدن مژه های بلند و قهوه ای فلیکس به خنده بی صدا و دندونی تبدیل شد.

با دیدن حرکت پسر کنارش نمیتونست بیشتر از این جلوی خودش رو برای نبوسیدنش بگیره، چون دقیقا عین یک بچه در حال مالیدن چشمای خوابالود و زیباش با مشتای ظریفش بود و لباشو مزه مزه میکرد.

آروم بازوهاش رو از دور همسرش رد و اونو تو همون حالت بغل گرفت و بوسه ای به روی موهای عسلیش کاشت.

-خفم کردی مرد یکم بدنتو بکش عقب!

همسرش رو کمی از خودش جدا و با همون لبخندی که هر لحظه بیشتر کش میومد بهش نگاه کرد.

+صبح بخیر

فلیکس به بدبختی لای یکی از پلکاشو باز کرد، با یک چشم بسته که فشرده بودش، به هیونجین نگاهی انداخت و اخم ریزی به خاطر باریکه های بازتاب اشعه های خورشید که مستقیم تو چشماش میخورد کرد.

-این بی صاحب چرا انقدر ازش نور میاد؟

پسر بزرگتر خنده کوتاهی به کلافه بودن فلیکس کرد، که با خوردن مشتی تو بازوش تو سکوت دوباره بهش زل زد.

-چیز خنده داری گفتم که میخندی مستر؟

هیونجین سرشو به دو طرف به معنی نه تکون داد و صورتش رو تو موهای پسرک فرو برد.
عطر مست کننده موهاش رو وارد ریه هاش کرد، شاید دوباره باید عادت نفس کشیدن عطر بدن و موهای پسرش رو برای خودش دوره میکرد.

+هی راستشو بگو فلیکس چجوری انقدر بوی خوبی میدی همیشه!

اینبار با چشم های ریز شده به فلیکس نگاه کرد.

Eternal meeting Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon