•Part 32•

628 56 72
                                    

آهنگ‌ پیشنهادی: Can You Hold Me By NF

با شنیدن نفس های یکنواخت و آروم فلیکس و مطمئن شدن از خواب بودنش لای پلک هاش رو باز کرد.
فاصله کوچیکی بینشون با عقب کشیدن خودش روی تخت ایجاد کرد، با چشم هایی که دلتنگ دیدن چهره زیبا معشوقش بودن؛ نگاهش رو به صورت غرق در خواب همسرش داد.

با خم کردن دستی که زیر سر فلیکس گذاشته بود، انگشت های کشیده اش رو مابین موهای خوش عطرش جا داد و طبق عادتش نوازشش کرد.

+زیبای من ..
چجوری باعث میشی هر روز بیشتر عاشقت بشم، میترسم یه جایی این قلب دووم نیاره از این حجم احساسات وارد شده بهش!

دقیق تر جز به جز چهره پسرکش رو نگاه کرد.
مثل بچگیاش هنوزم عادت داشت موقع خواب چند لحظه یکبار لب هاش رو تکون بده و باهاش صدای بامزه ای ایجاد کنه.

+بعد میگه من کیوت نیستم، آخه تو چه میدونی راجب خودت بچه!

با لبخندی که این مدت زیاد با صورتش عجین شده بود حرکات بچگانه فلیکس رو دنبال میکرد.
تا الانم زیادی خودشو کنترل کرده بود، صورتش رو به نزدیکی چهره خیره کننده پسر برد.

+وقت نشد تو بیداری انجامش بدم؛ پس یه بوسه تو خواب ازت قرض میگیرم.

هوای بینشون رو با چسبوندن لب هاش به روی تیکه گوشت مورد علاقه اش تو صورت پسر کوچکتر، حذف کرد تا دوباره آرامش به وجودش تزریق بشه.
با حوصله عجیبی که کنار فلیکس داشت، بی حرکت موند و فقط گاهی بوسه های ریز، کوچیک و بی صدایی به لب های شیرینِ عسلش میزد.

تکون خوردن همسرش باعث شد اتصال لب هاشون رو زودتر از چیزی که میخواست قطع کنه.
محکم بغل گرفته شدنش توسط فلیکس مصادف شد با بستن چشمای تیره اش، راضی از وضعیتی که توش بودن زمزمه آرومی کرد که این بار شنونده خودش رو داشت.

+کم کم دارم احساس میکنم، انگار وجودت توی وجودم حل شده، شایدم از اول تمام من تو بودی فلیکس و فقط من نفهمیده بودم!

-چرا همیشه وقتی خوابم حرفای احساسیتو بهم میزنی!

هیونجین تکونی خورد و شوکه شده با چشم های درشت به فلیکس زل زد، بیدار بود..!
بدون باختن خودش با آگاهی از اتفاقی که قبلا تو گذشته افتاده لب باز کرد.

+من تو بیداریتم حرفامو میزنم ولی تو چرا وقتی خوابم بهم اعتراف میکنی!

حالا این فلیکس بود که بدون تغییری در حالتش متعجب چشماش رو که مقابل سینه مردش بود، باز کرد.

-اعتراف؟ یادم نمیاد!

بی حال و خسته زمزمه کرد و دوباره چشم هاش رو بست.
امکان نداشت اونشب هیونجین حرفاش رو شنیده باشه چون لعنت حرفایی رو زده بود که اصلا توان گفتنشون رو تو بیداری نداشت، پس بهترین راه انکار بود.

Eternal meeting Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang