آهنگ پیشنهادی: Minefields By Faouzia & John Legend
ماشین رو پارک و خاموش کرد؛ به پسر کنارش که معصومانه خوابیده بود نگاهی انداخت، با زدن لبخند ملیحی سمتش خم شد و تکون ریزی به شونه های پوشیده شده با کت چرمش داد.
+فلیکس
با غرغر کردن زیر لبی فلیکس خنده بی صدایی کرد و این بار محکم تر تکونش داد.
+هی پاشو رسیدیم
-ساکت شو دو دقیقه دیگه پا میشم
بدنش رو سمت در کشید، به حالت جنینی تو خودش جمع شد ولی با باز شدن در و خالی شدن زیر بدنش به شدت از جاش پرید.
چشم های خمار شده از خوابش رو به مردی که مقابل صورتش کمی سرش رو خم کرده بود، داد.-مریضی؟
+نه ولی تو ماشین جای خوابیدن نیست پیاده شو بریم بالا راحت بخواب
با خستگی از ماشین پیاده شد، کششی به بدن کوفته شده اش داد و نگاهش رو سمت هیونجین چرخوند.
هیونجین در باز مونده رو بست و بعد از قفل کردن ماشین کنار همسرش ایستاد، دستش رو مقابل فلیکس گرفت و منتظر واکنشش شد.
با قرار گرفتن آروم انگشت های سرد و ظریف فلیکس بین فضای خالی انگشتاش فشاری به دستش وارد کرد؛ با کشیدن همون لبخند شیرین روی چهره اش، سمت آسانسور حرکت کرد.******
از لحظه ای که از ماشین خارج شده تا الان که داخل آپارتمان دوبلکس همسرش ایستاده بود تمام اطرافش رو به سرعت دید زد؛ با تعجب سمت هیونجین چرخید و روی کاناپه مشکی که تو نشیمن قاب شده با پنجره های قدی قرار گرفته بود و نمای کاملی از سئول رو نشون میداد، نشست.
-فکر میکردم بعد از مصادره اموال پدرت توم به وضعیت فلاکت باری افتادی اما انگار زیادی از تصوراتم، واقعیت الانت دور بود.
پس این مدت این جا زندگی میکردی، زیادی ساده فکر میکردم که توم تو زندانی!همزمان که اورکت بلندش رو در می آورد نگاه کوتاهی به فلیکس کرد، کتش رو روی کاناپه کنارش انداخت و بعد از باز کردن دکمه های سر آستین پیراهن مردونه اش، آستینش رو تا آرنج تا کرد و عضلات دستش رو به خوبی به نمایش گذاشت.
+چیزی میخوری برات بیارم؟
-فقط یه مسکن خیلی سرم درد میکنه
هیونجین سری تکون داد و سمت آشپزخونه جزیره آپارتمانش که با یه میز ناهارخوری شیش نفره پر شده بود، رفت.
فلیکس که انگار نمیتونست خودش رو کنترل کنه به سرعت از جاش بلند شد و سرکی تو دور و اطراف خونه کشید، سمت پله هایی که کاملا مشخص بود از گرون ترین جنس سنگ طراحی شده و از قسمت پشتی پذیرایی به طبقه دوم میرفت؛ حرکت کرد.
KAMU SEDANG MEMBACA
Eternal meeting
Romansaعشق واژه غریبیست برای تعریف احساس من به تو.. تو معبد پرستش بودی و من تنها عبدی که چگونه پرستیدن تو را، بلد بود! "تو دقیقا فرق بین زنده بودن و زندگی کردنم بودی و حالا که کنارم نیستی دیگه نمیدونم دارم چیکار میکنم!" "دوست داشتنت دردناکه، و من عاشق این...