•Part 28•

285 48 68
                                    

آهنگ پیشنهادی: Even If There's No Miracle By Seo In Guk

شونه به شونه هیونجین قدم هاش رو تو راهرو بیمارستان اعصاب و روانی که سوهی داخلش بستری بود برمی داشت.
حقیقت این که باید با زنی رو به رو میشد که مادر بچشه زیادی براش غریب بود، وقتی حتی هیچ رابطه ای با اون زن نداشته و حالا بچه اشون رو حمل میکرد.
هیونجین مقابل اتاقی که دو سرباز هر کدوم یک طرفش ایستاده بودن متوقف شد و بعد از چک شدن و بررسی کارت مخصوصشون وارد اتاق شدن.
مرد به فلیکس که هنوز کنار در ایستاده بود، اشاره ای کرد تا به سمت تخت بیاد.

+نونا، فلیکس اومده ببینتت

پسر کوچکتر نگاهش رو روی جسم مچاله شده سوهی که زیر ملحفه سفیدی جمع شده بود، نگه داشت.
آروم چند قدم فاصله رو طی کرد، کنار تخت ایستاد و به چشم های خاموش از برق زندگی دختر خیره شد.

-سلام سوهی شی

سوهی نفس آرومی کشید، بدن بی جونش رو روی تخت بالا کشید و به دیواره پشت سرش تکیه داد.

*سلام فلیکس

فلیکس نگاهش رو به هیونجین داد و بعد از مکثی ادامه داد.

-میشه تنها باهاش صحبت کنم؟

هیونجین به سوهی که بی هیچ عکس العملی به فلیکس زل زده بود نگاه کرد.
با تکون دادن سرش سمت خروجی اتاق قدم هاش رو حرکت داد، لحظه ای بعد روی نیمکت فلزی و سرد بیرون از اتاق نشست و منتظر پسر شد.

فلیکس اما با دیدن مسیر نگاه دختر روی خودش نزدیک تر شد و روی لبه تخت با فاصله کمی نشست.

-بابت از دست دادن پسرت.. متاسفم

سوهی بی حوصله سری تکون داد و باز هم تو سکوت فقط به پسر کوچکتر نگاه کرد.

-میدونم حال خوبی نداری اما میخواستم در مورد..

لحظه ای مکث کرد، نگاهش رو سمت شکم دختر که زیر لباس صورتی بیمارستان مخفی شده بود، کشوند و لب زد.

-این بچه صحبت کنیم!
ولی قبلش باید بگم من واقعا متاسفم، هنوزم هیچی از اونشب و کاری که کردیم یادم نمیاد برای همین نمیدونم چی بگم که واقعا تسکین دهنده حال روحیت باشه

*تقصیر تو نبود، در اصل ما هیچ کاری نکردیم

دختر به چشمای منتظر فلیکس عمیق تر نگاه کرد و ادامه داد.

*واضح تر بگم جفتمون بیهوش بودیم پس کاری نمیتونستیم بکنیم، یک نفر سومی این وسط بوده!

Eternal meeting Where stories live. Discover now