نفس کلافه ای کشید گوشی رو محکم تر بین انگشتای ظریفش فشرد، به صدای نفس های عصبی هه کیو که مداوم داخل گوشش میپیچید گوش داد و منتظر شد تا حرف بزنه.
*احمق شدی؟ یعنی چی که میگی هیونجین تو رو دیده!
مگه قرارمون و فراموش کردی، ما یه قولایی بهم دادیم و تو داری میزنی زیرشون-یادم نرفته، هیچکدومشون رو
ولی حالا چیکار میشه کرد اتفاقیه که افتاده لیدی!*خفه شو فلیکس، منظور کوفتیت چیه که اتفاقیه که افتاده ؟
تو داری هرز میپری و این خلاف توافقمونه و میدونی که نتیجه این کارت برات بد تموم میشه دیگه آره؟نفس عمیقی کشید سعی می کرد با خونسردی تمام، اون زن رو به آرامش دعوت کنه ولی اون بدتر عصبی میشد.
-تقصیر من نبود که اون لعنتی تصمیم گرفت خودشو بعد از اینهمه سال اینجوری نشون بده من نخواستم ببینمش خودتم خوب میدونی و یادته که ازش متنفرم.
من خودم ازت خواستم تا مرگمو جعل کنی فکر کردی خوشم میاد با این مرتیکه دوباره رو به رو شم؟با سکوت هه کیو اعتماد به نفس بیشتری گرفت و سعی کرد با هدف قرار دادن نقاط ضعف زن اون رو رام کنه.
-ولی من یه نقشه ای دارم
با طولانی شدن سکوت پشت خط ادامه داد.
-از اونجایی که وارث اصلی و اول هیونجینه پس میتونیم از این موقعیت به نفع خودمون استفاده کنیم.
زن که انگار موضوع تونسته بود کمی گاردشو پایین بیاره با کنجکاوی پرسید.
*واضح حرف بزن ببینم منظورت چیه
فلیکس از اینکه تونسته بود به مکالمه جذبش کنه پوزخندی به نشانه موفقیت روی لبش نشست.
-اتفاقات گذشته بین من و اون پسر میتونن راهی باشن تا من به هیونجین نزدیک بشم
چند لحظه ای مکث کرد.
-میتونم باهاش ازدواج کنم
*چه زری زدی دقیقا؟
-تو خوب میدونی من بدون هدف حرفی نمیزنم!
برنامه ها دارم براش هنوز یادم نرفته منو چجوری بازی داد خوب بنظرم بد نباشه یکم ما اونو بکنیم شخصیت اصلی بازیمون*برو سر اصل مطلب لی
میدونست هروقت لی صداش میزنه یعنی در جدی ترین حالت ممکنه و تمام حواسش متمرکز اونه پس بدون معطلی لب زد.

ESTÁS LEYENDO
Eternal meeting
Romanceعشق واژه غریبیست برای تعریف احساس من به تو.. تو معبد پرستش بودی و من تنها عبدی که چگونه پرستیدن تو را، بلد بود! "تو دقیقا فرق بین زنده بودن و زندگی کردنم بودی و حالا که کنارم نیستی دیگه نمیدونم دارم چیکار میکنم!" "دوست داشتنت دردناکه، و من عاشق این...