بعد از ۵ ساعت تمرین با مربی سوکجین دیگه توانی براش نمونده بود پس کف زمین سالن نشست و نفس نفس میزد حالا تپش قلبش هم به گر گرفتن و بالا رفتن دمای بدنش کمک میکرد.
جین هم که متوجه خستگی پسر شد بعد از خشک کردن موهاش با حوله رفت و کنارش روی پا نشست و با لبخند گفت:
_یاااا جونگکوکا امروز ترکوندی پسر قدرت بدنی عالی داری فکر نمیکردم برای روز اول بتونی ۵ ساعت تمرین کنی...
جونگکوک که بالاخره نفسش تازه شده بود جواب مربی اش رو محترمانه داد:
_ اومممم .... خیلی... خیلی ممنونم مربی شما لطف دارید 🤝🏻
بعدم مربی دستش رو گرفت و با هم بلند شدند و به سمت رختکن رفتن
موقع خارج شدن از باشگاه مربی برگشت و رو به جونگکوک گفت:
_راستی کوک من از مدیر این باشگاه شنیدم امشب اعضای باشگاه پارتی دعوت اند اگه خسته نبودی و حوصله داشتی بگو آدرس رو برات بفرستم
_اممم..... ممنونم مربی جین اگه تونستم ..... سعی میکنم بیام ...+++++++++++++++++++++++
توی سرش هزارتا فکر میچرخید......
اگه این دفعه هم توی مرحله نهایی به اون پسره تخس آمریکایی بخوره این دفعه دیگه غرورش اجازه نمیداد که بی دلیل از اون ارازل کتک بخوره ولی باید چیکار می کرد؟
اونا آدمای معمولی نبودن بلکه مافیای مواد مخدرن!! تصور درگیر شدن با همچین آدمایی واسه هر آدم معمولی ترسناکه اونا که به جون هزاران آدم اهمیت نمیدن کشتن یه نفر که براشون مثل آب خوردنه!!
از طرفی هم به خاطر مشکلات مالی نمیتونست از مسابقه انصراف بده به اون ۵۰ هزار دلار احتیاج داشت....
توی همین فکرا بود که نامجون با زدن چند تقه به در اتاقش وارد اتاق تهیونگ شد..._ته پسر رو به راهی؟ ببینم پارتی امشبو هستی؟
_آه..... راستش مربی نام حوصله این جور جاها رو ندارم خوش بگذره...
_بیخیالِ فردا کیم تهیونگ.... امشبو خوش باش ...
شنیدم پارتی امشب دافای اسمی داره هاااا ://
_یااا مربی تو به جز این چیزا ؛ مسائل مهم تری تو زندگیت نداری که همش فکر و ذکرت درگیر اینجور خزعبلاته؟
_ببین پسرم چرا اتفاقا خیلی هم مسائل مهم تری تو زندگیم دارم ولی باور کن بخشی از زندگی هر آدم رو تفریحات سالم شامل میشه که تو خودتو ازشون محروم کردی!!
_پسرم؟؟ سالم؟؟؟ وات د فاز؟
_آره دیگه سالم پسرم. یالا با من بحث نکن یه دست لباس شیک و پیک بپوش طبقه پایین منتظرتم زود بیایی هااا
تهیونگ با خودش فکر کرد شاید حالا که امروز سخت تمرین کرده شاید بد نباشه امشب چند پیک بنوشه تا حداقل از این افکار مزاحم دمی آسوده بشه .
بنابراین یه دست کت و شلوار مشکی از داخل کمد لباس اش در آورد و به آهستگی پوشید.....
KAMU SEDANG MEMBACA
On the green road 🔳 (VKook)
Aksi#ویکوک فیک #اکشن#اسپورت #هیجانی #VKook# bts > _داستان شما از کجا شروع شد پدربزرگ؟ _ از همون روزی که توی رینگ بوکس رقص پاشو دیدم... داخل پارت ها کلی سوپرایز براتون دارم از دست ندینا:) کاپل اصلی :ویکوک کاپل های فرعی :نامجین _ یونمین 💯👋🏻🙆♂️ سلام...