*دو روز بعدنامجون بی معطلی در اتاق رختکن رو باز کرد ؛که ای کاش قبل از باز کردن؛ در میزد!!
در گوشه از اتاق کنار کمد های لباس؛ جیمین دستش رو دور گردن شوگا حلقه کرده بود و در حال مکیدن لب های شوگا بود ؛ شوگا هم با ولع لب های برجسته جیمین رو میبوسید.... این روزها چرا همه رمانتیک شده بودن؟ روز عشقی چیزی بود که نامجون خبر نداشت؟!!
نامجون که حالا مطمئن شده بود شایعاتی که راجع به رابطه جیمین و شوگا حقیقت داره و واقعا یه خبرایی هست؛ هول شده از دیدن صحنه عاشقانه مقابلش؛ فورا به خودش مسلط شد:_اوع.... من.... من متاسفم رفقا..... شرمنده باید در میزدم... اما... شما نگران چیزی نباشین!!!.... هیچ...هیچی ندیدم ها...ها...ها
نامجون لبخند مصنوعی زد در حالی که قلبش به تپش افتاده بود و نمیدونست چجوری جمعش کنه ؛ انگار که بیشتر از اون دو پسر خجالت کشیده بود! تا خواست بره بیرون و در رو ببنده :
_ مهم هم نیست اگه دیدی.....
شوگا با چهره بی تفاوتی در حالی که هنوز دستان جیمین دور گردنش حلقه مونده بود و فقط صورت هاشون کمی از هم فاصله داشت اینو گفت ؛ سپس دوباره سرش رو به سمت چهره جیمین برگردوند ؛ به آرومی سرش رو نزدیک پسر کرد و دوباره مشغول بوسیدن یکدیگر شدند....
نامجون که از تعجب همینطور خشکش زده بود چیز دیگه ای نگفت و با بهت تمام از اتاق بیرون اومد:
_ یاااا.... عجب آدمای عجیبی ان....خجالتم خوب چیزیه!!.... واااوو.... مثل اینکه اینجا فقط من عقابم!!
و با همون حالت تعجبش از اونجا دور شد.....
_ میدونستی چقدر عاشقتم دیگههه ؟
_ هومم.... میدونم....منم....جیمین در حالی که با لبخند تو آغوش شوگا بود گفت؛
_ تو هم چی؟
_من بیشتر عاشقتم یونگیاا...++++++++++++++++
جونگکوک حدود یک روز و نیم بعد از اون شب در آغوش تهیونگ از شدت خستگی بیهوش شده بود؛ با حالت کسالت از خواب بیدار شد ؛ چشماش رو باز کرد و خودش رو توی اتاق خواب بزرگ و مجللی دید:
YOU ARE READING
On the green road 🔳 (VKook)
Action#ویکوک فیک #اکشن#اسپورت #هیجانی #VKook# bts > _داستان شما از کجا شروع شد پدربزرگ؟ _ از همون روزی که توی رینگ بوکس رقص پاشو دیدم... داخل پارت ها کلی سوپرایز براتون دارم از دست ندینا:) کاپل اصلی :ویکوک کاپل های فرعی :نامجین _ یونمین 💯👋🏻🙆♂️ سلام...