* ساعت 8 شبِ همان روز:جونگکوک خسته و کلافه از جست و جوی بی نتیجه ای که داشت ؛ تصمیم گرفت به خودش استراحتی بده و بیرون یه گشتی بزنه .... با خودش فکر کرد شاید حداقل بتونه از توی خیابون های این شهر همیشه بیدار ؛ ردی از گمشده اش پیدا کنه ؛ هرچند که احتمالش هم نزدیک به صفر بود.... همینطور که در حال گشت زنی در خیابان های پر از بیلبورد های رنگارنگ و نورانی بود موزیک پلیر ماشین رو روشن کرد ؛ اهنگ born to die پخش شد:
: .......Don't make me sad.don't make
cry/
..... sometimes love is not enough./
And the road gets tough....I don't know why....
keep make me laugh..../
Let's go get high..../
The road is long we carry on .../
Try to have fun in the meantime.../Come and take a walk on the wild side..../
Let me kiss you hard in the pouring rain.../
You like your girls insane....so
Choose your last words/
This is the last time....
Cause you and I....We were born to die....به این قسمت آهنگ که رسید ؛ چشمش به یه کازینو به اسم : Royal Casino افتاد ؛ تصمیم
گرفت ماشینش رو یه گوشه پارک کنه تا توی این کازینو سر و گوشی آب بده ؛ از اونجایی که بالای ورودی کازینو شعبه اول نوشته شده بود؛ به نظر کازینو قدیمی به نظر میرسید که آدم های قدیمی زیادی درش حضور دارن شاید میتونست یه چیزایی بفهمه .... امتحانش که ضرری نداشت . پس ماشینش رو داخل کوچه ای پارک کرد و به سمت ورودی کازینو رفت ؛ دو نگهبان قد بلند و درشت هیکل با کت و شلوار مشکی به همراه هندزفری های مخصوص بادیگاردی جلوی ورود جونگکوک رو به داخل گرفتند :_ قربان برای ورود باید کارت دعوت داشته باشید... میتونم کارت تون رو ببینم؟ ...
کوک نگاهی به اطرافش انداخت و با چرخوندن زبونش داخل لپش که از عادت های همیشگی اش بود و معمولا موقع عصبانیت این حالت رو به خودش میگرفت ؛ سعی کرد قیافه حق به جانبی به خودش بگیره و با لحنی سرد رو به نگهبان گفت:
_ هی پسر جون! ... اصلا میدونی من کی هستم که اینجوری جلومو گرفتی و ازم invite card میخوایی .... هوم؟؟ ...صاحب این کازینو منو میشناسه و خودش منو شخصا دعوت کرده .... حالا هم تا برات دردسر درست نکردم بکش کنار...
_ متاسفم قربان... اما بدون کارت نمیتونیم بذاریم وارد بشین
_ هی .... رفیق ... ببین من امروز با عجله از خونه اومدم بیرون کارت رو فراموش کردم بر....همین که خواست جمله اش رو کامل کنه ... چشمش به یه دختر قد بلند که لباس های گرون قیمت و جواهرات فراوان پوشیده بود و از لیموزین مشکی پیاده شد و نگهبان شخصی اش برای دختر در خودرو رو باز کرد ؛ افتاد که به نظر میرسید جزو آدمایی باشه که میخواد وارد این کازینو بشه ... پس برای وارد شدن به کازینو فکر جدیدی به ذهنش رسید ؛ تصمیم گرفت برای رسیدن به هدفش کمی از توانایی های لاس زدنش استفاده کنه :)) پس موها و کت و شلوارش رو مرتب کرد به سرعت سمت اون دختر قدم های متشخصانه ای برداشت :)) به محض پیاده شدن دختر و بسته شدن در ماشین ؛ جونگکوک خودش رو کنار لیموزین رسوند و به طرز جذابی یک دستش رو روی سقف ماشین گذاشت ؛ کمی سرش رو پایین گرفت و ابرو اش رو با حالت جذاب و دخترکش بالا انداخت که باعث تعجب دختر هم شد!
KAMU SEDANG MEMBACA
On the green road 🔳 (VKook)
Aksi#ویکوک فیک #اکشن#اسپورت #هیجانی #VKook# bts > _داستان شما از کجا شروع شد پدربزرگ؟ _ از همون روزی که توی رینگ بوکس رقص پاشو دیدم... داخل پارت ها کلی سوپرایز براتون دارم از دست ندینا:) کاپل اصلی :ویکوک کاپل های فرعی :نامجین _ یونمین 💯👋🏻🙆♂️ سلام...