you belong to me;pt13

88 9 2
                                    


*صبح روز بعد

تهیونگ با سردرد شدید که از آثار نوشیدن زیاد شب گذشته اش بود از خواب بیدار شد.... دستی توی موهاش کشید و به سمت دستشویی رفت ؛ مسواکش رو برداشت و چند ثانیه به صورت خودش جلوی آینه رو به رو اش خیره شد ...

_ آیشش.... کیم تهیونگ احمق..... این دیگه چه کاری بود تو کردی؟؟ .... چرا خواستی حرص و عصبانیت ات از دست ته جون بی عرضه رو با بوسیدن کوکی بیچاره آروم کنی آخه؟!! .... آآیششش اون بدبخت چه گناهی کرده بود .... حتما جلوی اون همه آدم خجالت زده اش کردم..... حالا با این حماقتم دیگه حتی نمیتونم یه ثانیه هم تو چشمای بهترین رفیقم نگاه کنم .... اگه بهش پیام بدم و عذرخواهی کنم ممکنه قبول کنه و منو ببخشه؟ اخخخخ.... که لعنت بهت کیم!!

همینطور که داشت با فشار به دسته مسواک و عصبانیت مسواک رو داخل دهانش میچرخوند... با خودش بلند بلند حرف زد و بابت کار دیشبش از دست خودش شکایت می‌کرد با خودش کلنجار میرفت!!

بالاخره بعد از یه ربع گذروندن وقت و صحبت باخودش از دستشویی بیرون اومد و به این نتیجه رسید بهترین کار در حال حاضر فرستادن پیام عذرخواهی به جونگکوک عه....

_ خب خب خب.... الان ازش عذرخواهی میکنم اگه جوابمو نداد بهش زنگ میزنم .... لعنتی قراره به خاطر این اشتباهم تا آخر عمر پیش جونگکوک خجالت بکشم آییش.....

و در حالی که انگشتان دستش رو داخل قسمتی از موهاش فرو برد و اونها رو کشید.... موبایل اش رو برداشت و شروع کرد به تایپ کردن.....

##############

جونگکوک که از دیشب نتونسته بود پلک هاش رو روی هم بذاره ؛ با کوبیدن مشت هاش به کیسه بوکس سعی در تخلیه خشمش به روی اون کیسه بود ؛ در همین حین صدای زنگ پیام موبایل اش توجه اش رو جلب کرد دستکش هاش رو دراورد و صفحه موبایل رو باز کرد:

_ جونگکوکا سلام. ببین من واقعا از اتفاقی که دیشب افتاد متاسفم و جدا ازت معذرت میخوام. ازت یه فرصت میخوام که همو ببینیم تا من مفصل از دلت در بیارم میدونم اشتباه کردم منو ببخش.
_ هه هه هه..... مرتیکه دوقطبی.... به همین خیال باش که با یه پیام مسخره ببخشمت.... کاری میکنم به پام بیوفتی و التماسم کنی تا آبروریزی دیشبت رو ببخشم.... آیشش... از همون اول هم دوست شدنم با این یارو اشتباه بود....

با لحن تند و پر از خشم تک تک کلمات رو گفت و موبایل رو به گوشه ای پرت کرد ؛ خودش رو هم روی کاناپه مشکی راحتی اش انداخت و از روی میز فندک و سیگار برداشت و سیگار رو روشن کرد و گوشه لبش گذاشت و به سیگارش پوکی زد:

با لحن تند و پر از خشم تک تک کلمات رو گفت و موبایل رو به گوشه ای پرت کرد ؛ خودش رو هم روی کاناپه مشکی راحتی اش انداخت و از روی میز فندک و سیگار برداشت و سیگار رو روشن کرد و گوشه لبش گذاشت و به سیگارش پوکی زد:

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.
 On the green road    🔳  (VKook)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang