*یک هفته بعد 10 ام ژانویه ساعت 6 صبح:تهیونگ همراه با دو مرد درشت هیکل در دو سمتش وارد یکی از بزرگترین گراند هتل های شهر لس آنجلس شد ؛ به همراه اون دو بادیگارد سوار بر آسانسور شد و یکی از اون دو مرد دکمه طبقه ۵۵ ام رو فشرد....
نمای شهر عظیم به وضوح از داخل آسانسور شیشه ای به چشم میخورد که همراه با طلوع خورشید منظره خیره کننده ای رو پدید آورده بود....
تهیونگ وارد اتاق بزرگی شد ؛ دو بادیگارد بعد از تحویل تهیونگ از اتاق خارج شدند.
مرد جوان که پشت میز بزرگی روی صندلی اش نشسته بود و در حال تماشای منظره از پشت شیشه ها بود با ورود تهیونگ صندلی اش رو چرخوند و رو به تهیونگ برگشت و لبخند رضایت مندانه ای زد:
_اووو..... خدای بزرگ..... باورم نمیشه..... کیم تهیونگ بزرگ .... قهرمان همیشگی جام..... خیلی وقت میشه که مشتاق دیدار و چشم انتظارت بودم رفیق! .... چه افتخاری برای من بالاتر از اینه که قهرمان جهانی بوکس زیرِ دستم کار کنه.... هاهاها.... عالی شد....از روی صندلی پشت میزش بلند شد و به تهیونگ کمی نزدیک شد ؛ دوبار دستاش رو بهم زد و با خنده گفت:
_ واااووو پسر..... میبینی کار دنیا رو؟؟.... یه روز چشم دیدنم رو هم نداشتی اما حالا باید کنارم کار کنی.... وااو عجب دنیای شگفت انگیزیه مگه نه؟؟تهیونگ از شدت خشمش دستاش رو مشت کرد اما چیزی نگفت و سرش رو به یک طرف پایین انداخت....
_ از امروز تو میشی دستِ راست من و هرکاری که بهت میسپارم رو باید به بهترین شکل انجام بدی.... حرفی نداری که بزنی دوستِ من؟
_ کی میتونم ته جون رو ببینم؟
_ اووو ... ته جون ....درسته برادرت.... اوممم.... خب شاید چند ساعت ..... یا چند روز .... یا شایدم چند هفته دیگه!.... نگران اونش نباش. به محض اینکه مطمئن شدیم جاش امنه خبرت میکنم .... حالا هم میتونی بری و چند روزی برای خودت خوش بگذرونی مرد.... فعلا باهات کاری ندارم.... میبینمت.....تهیونگ از لحن تحقیر آمیز جک به حد زیادی خشمگین شد و به حدی از جک تنفر و خشم در دل داشت که اگه همین الان مانعی مقابلش نبود به راحتی میتونست به مرد مقابلش حمله کنه و اونقدر کتکش بزنه تا تمام دندون هاش داخل دهانش نرم بشه!! اما حیف که فعلا باید مثل یک گروگان پیش اون و آدماش دووم میآورد تا وقتش برسه..... از اتاق مجلل جک بیرون اومد و دوباره به همراه اون بادیگارد ها به سمت ماشین رفت تا سوار بشه تا به سمت هتلی که از پیش برای اقامت تهیونگ توسط افراد جک تدارک دیده شده بود حرکت کنه.....
ESTÁS LEYENDO
On the green road 🔳 (VKook)
Acción#ویکوک فیک #اکشن#اسپورت #هیجانی #VKook# bts > _داستان شما از کجا شروع شد پدربزرگ؟ _ از همون روزی که توی رینگ بوکس رقص پاشو دیدم... داخل پارت ها کلی سوپرایز براتون دارم از دست ندینا:) کاپل اصلی :ویکوک کاپل های فرعی :نامجین _ یونمین 💯👋🏻🙆♂️ سلام...