....جونگکوک با حالت مستی و متعجب از حرکت چند ثانیه تهیونگ از روی مبل بلند شد و دنبال تهیونگ به سمت دستشویی راه افتادوارد دستشویی شد ؛ به در دستشویی تکیه داد و زبونش رو داخل لپش چرخوند...و به تهیونگی که در حال دست شستن بود از پشت خیره شد
دور و برش رو نگاهی انداخت تا مطمئن بشه کسی مزاحم حرفای خصوصی اون دو نخواهد شد .
خیلی ناگهانی خودش رو از پشت به تهیونگ چسبوند و دو دستش رو از پشت دور کمر پسر بزرگتر حلقه کرد ؛ در حالی که تهیونگ تازه متوجه حضور جونگکوک کنارش شده بود سرش رو بالا آورد؛ جونگکوک کنار گوشش آهسته لب زد:_ هیونگ.... منظورت از اون کار چی بود... هووم؟
جونگکوک اصلا توی حال عادی نبود وگرنه ادب و متانت و کمی هم خجالتی بودنش هیچ وقت اجازه نمیدادن این گونه با تهیونگ رفتار کنه .در حالی که حلقه دستانش رو دور کمر پسر بزرگتر محکم تر کرد و باعث شد تهیونگ آخ زیر لبی بگه و کمی سرش رو به عقب خم کنه و شروع به صحبت کردن کنه:
_ یااا .....جونگکوکی .... کدوم .. اخخ .... کدوم کارو میگی هومم؟
_ هه... خودت رو به اون راه نزن هیونگ.... تو ... از من خوشت میاد مگه نه؟ از همون اول هم فهمیدم .... وگرنه دوستا دست همدیگه رو عاشقانه نمیبوسن که...
_ جونگکوکا.... ببین.... تو الان ... تو الان توی حال خودت نیستی هومم؟ بذار بعدا توی هتل باهم حرف میزنیم باشه؟؟ حالا دستاتو از دورم باز کن
_ هه ... هیونگ...اتفاقا من الان توی بهترین حال خودمم ...جونگکوک در حالی که از داخل آینه به خودش و تهیونگ مهار شده در دستانش خیره شده بود کمی سرش رو جلو تر آورد و به صورت تهیونگ نزدیک کرد ؛ تهیونگ هم معذب شد و کمی صورتش رو عقب گرفت اما جونگکوک چشماش رو خیره و بی پروا بین چشم های تهیونگ و لب هاش میچرخوند و صورتش رو آهسته نزدیک تر میکرد .
در حالی که فاصله صورت هاشون لحظه به لحظه کمتر میشد ؛ ناگهان در دستشویی با لگد محکمی باز شد و چند نفر با کت و شلوار و هفت تیر به دست وارد دستشویی شدند و تهیونگ رو نشونه گرفتند ؛ تهیونگ بی معطلی فورا دستان جونگکوک رو از دور خودش باز کرد؛ یک دستش رو گرفت و اون پسر رو پشت خودش کشید با دست دیگرش هفت تیر رو از جیبش در آورد و روبه روی اون غریبه ها گرفت ؛ تیر ها به اطراف دو پسر شلیک میشدند و تهیونگ هم سعی میکرد با هفت تیر درست نشونه گیری کنه تا بتونن از اون مخمصه رها بشن ؛ تیر هاش رو با دقت شلیک کرد و تونست به پا و شونه چند نفر از اون آدمای عجیب و غریب تیر بزنه و اونها رو روی زمین انداخت؛
جونگکوک که تازه با صدای شلیک ها به خودش اومده بود و حالا با اولین صحنه اکشن زندگیش رو به رو میشد ؛ دستش توسط پسر بزرگتر کشیده شد و به دنبالش راه افتاد ؛ تهیونگ همونطور دست در دست پسر به سرعت میدویدن؛ افراد مسلح هم به دنبالشون در حال تیر اندازی بودند ...
دو پسر از کازینو خارج و با عجله سوار ماشین شدند .... تهیونگ استارت ماشین رو زد و با سرعت زیاد شروع به حرکت کرد
VOCÊ ESTÁ LENDO
On the green road 🔳 (VKook)
Ação#ویکوک فیک #اکشن#اسپورت #هیجانی #VKook# bts > _داستان شما از کجا شروع شد پدربزرگ؟ _ از همون روزی که توی رینگ بوکس رقص پاشو دیدم... داخل پارت ها کلی سوپرایز براتون دارم از دست ندینا:) کاپل اصلی :ویکوک کاپل های فرعی :نامجین _ یونمین 💯👋🏻🙆♂️ سلام...