I can't reach you ;pt22

121 15 2
                                    

*دو روز بعد ساعت 10 صبح:

_ هی ... سلام رفیق ؛ جانگ هوسوک ام. چطوری مرد؟..... چه خبرا؟ .... آره آره ....هاا هااا..... شرمنده رفیق گلم ! این چند وقت سرم خیلی شلوغ بود؛ نتونستم باهات تماس بگیرم تا حالی ازتون بپرسم ... پاتریک چطوره؟ هنوزم تو کاره خرید و فروش کادیلاک قدیمیه؟ هاااه.... واااو پسر ... پس هنوزم کارش همونه....
خب.... راستش ؛ یه زحمتی واست داشتم .... میخوام برای یه آدم ربایی کوچولو؛ ۱۰ یا ۱۵ نفر از
آدمات رو برام بفرستی به این آدرسی که میگم ؛ بهشون بگو اندازه یه سال کارشون ؛ قراره دستمزد بگیرن... حله رفیق؟؟ .... اوکی پس خبرشو تا شب بهم بده؛ حله ... حله ... اوکی اونش با من . دیگه چی؟ .... هوم ...خودم بهشون میگم تو فقط بهشون بگو هرچقدر پول لازم داشته باشن بهشون میدم ... باشه رفیق ممنون.... حتما لطفتو جبران میکنم... هاهاها..... باشه بابا تو بیا تعمیرگاه مجانی برات تعمیر میکنم خوبه؟؟... فعلا .... بعدا میبینمت.

* 5 ساعت بعد :

_ هی .... هوسوک ..... منم نورمن.
_ .... اوو .... نورمن!.... هوم... ۱۷ نفر جور کردی؟ اووو... عالیه پسر.... کارت خیلی خوب بود دوست من! .... باشه ممنون. آره آدرس همونیه که واست فرستادم. فعلا مرد ...

جیهوپ تلفن رو قطع کرد و بلافاصله شماره تهیونگ رو گرفت.

جیهوپ تلفن رو قطع کرد و بلافاصله شماره تهیونگ رو گرفت

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

*همان ساعت اتاق کار جک:

تهیونگ با همان بی حوصلگی همیشگی اش ؛ وارد شرکت شد ؛ به همکارای شرکت سلامی کوتاه داد و سوار آسانسور شد تا به طبقه مربوط به اتاق کار جک برسه ؛ به طبقه ۵۵ ام رسید ؛ به منشی سلامی کرد و وارد اتاق شد؛

_ خوش اومدی مایک.... بیا ... بیا بشین....

تهیونگ حرفی نزد و با حالتی سرد و بی توجه به جک روی صندلی نشست. جک هم ادامه داد:

_ من برای فردا شب با جورجینا هماهنگ کردم تا توی کافه رستوران همدیگه رو....
_ فهمیدم.... چیز دیگه ای هست که بگی؟
_ نمیخوایی ساعتشو بدونی؟؟
_برام مهم نیست.... بعدا برام اس ام اس کن....
_ باشه ... فقط...

با زنگ خوردن تلفن همراه تهیونگ صحبت جک هم قطع شد ؛ شماره هوسوک بود!! مطمئنا میخواست درباره نقشه نجات ته جون صحبت کنه ... اما الان جلوی جک ! پس تهیونگ با خودش فکر کرد باید طوری رفتار کنه که جک حتی ذره ای به نقشه ای که قراره اجرا کنه پی نبره :

 On the green road    🔳  (VKook)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora