قیافه تهیونگ درهم رفت و اگر کیک دستش نبود، الان کف هر دو دستش روی گوشهاش بود تا از کر شدنش جلوگیری کنه. گلوریا لپش رو از داخل گاز گرفت تا نخنده، میدونست ادلین چقدر روی این موارد حساسه؛ اکثر افراد این خونه رو خیلی خوب میشناخت.- ادلین باز چرا صداتو انداختی تو سرت؟
صدای جونگکوک بود. تهگوک رو بغل گرفته بود و توی سالن پذیرایی کنار جین و نامجون نشسته بود. ادلین دست به کمر شد و فریاد زد:
- چشمت روشن جونگکوک، شوهرت تو روز روشن دختر کراش آورده خونه.
کوک از جا بلند شد تهگوک به بغل به سمتشون اومد. متعجب نگاهش رو بین گلوریا و تهیونگ چرخوند و گفت:
- خانم آشنان؟
گلوریا پیش دستی کرد و جلو رفت. دستش رو به سمت جونگکوک دراز کرد و با لبخند گفت:
- من گلوریام، از دیدنت خوشحالم هادِس.
ابروهای جونگکوک بالا پرید و متعجبتر با گلوریا دست داد. تهیونگ به سرفه افتاد. ادلین کیک رو از دست تهیونگ گرفت و زیر لب گفت:
- نمیر حالا! این زنیکه کیه هوم؟
- من خواهر تهیونگ هستم، ادلین.
نگاه تهگوک بین هر چهار نفر در گردش بود و انگشت شستش رو تو دهنش گذاشته و میمکید. تهیونگ نزدیک جونگکوک رفت و بچه رو ازش گرفت. لبخندی زد و دست روی بازوی مردش گذاشت و گفت:
- بریم داخل توضیح میدم خوب؟
جونگکوک چند ثانیهای خیره چشمهای تهیونگ شد و بعد سرش رو به علامت مثبت تکون داد. ادلین به سمت آشپزخونه و اونها راه سالن پذیرایی رو در پیش گرفتن.
با ورودشون، جین به جلو خم شد و با لبخندی شیطنتآمیز گفت:
- عاو، جدنی دختر تور کردی آره؟
- سکوت کن سوکجین.
جین تنها در جواب تهیونگ خندید و به پشتی مبل تکیه داد. گلوریا روی مبلی تکنفره و جونگکوک و تهیونگ هم روی مبلی دو نفره نشستن. کوک اما به سرعت سمت گلوریا چرخید و گفت:
- میشه بپرسم گذشته من رو از کجا میدونید؟ و چطوری خواهر کسی میشید که قبلا خدا بوده؟
گلوریا اول به برادرش نگاه کرد. تهیونگ خیلی نامحسوس ابروهاش رو بالا انداخت و به گلوریا فهموند حالا وقت گفتن اون حقیقتی که تو ذهن هر جفتشون بود نیست. لبخند روی لبهای گلوریا نشست، پا روی پا انداخت و گفت:
- من خوب، الهه زمان هستم... و تهیونگ هم برادرم محسوب میشه چون در زمان خلقتشون منم خلق شدم.
ادلین کنار جین روی دسته مبل نشست و با نگاهی پرسشگر به گلوریا چشم دوخت. گفت:
- یعنی خواهر تاردین هم محسوب میشی؟
YOU ARE READING
Resurrection of the sky | (هادِس 2)(Kookv)
Fanfiction«کامل شده» «جلد دوم هادِس» چه میشود اگر خداوندگار... به همه دروغ گفته باشد؟ آسمان قرار است بپا خیزد و در این رستاخیز، فردی نابود و دیگری به تخت خواهد نشست... ژانر: عاشقانه، ماورایی، تخیلی، هیجانی، معمایی