« فلش بک² | صبح روز بعدِ پاک شدن حافظه جین »با بلند شدن دوبارهی صدای تلفنش، ناسزایی زیر لب گفت و از جا بلند شد. سلانه سلانه به سمت آشپزخونه رفت و بدون نگاه کردن به اسم تماس گیرنده جواب داد:
- بله؟
- هیچ معلومه کجایی؟ چرا جواب نمیدی؟
صندلی میز ناهارخوری رو عقب کشید و روش نشست. پا روی پا انداخت و بیخیال گفت:
- حوصله بلند شدن نداشتم جیمین. چیشده؟
پسرک پوفی کشید.
- عزرائیل رفت؟
پوزخندی روی لبهای جین نشست و با یادآوری اتفاقات دیشب گفت:
- آره رفت. به خیال خودش حافظهام رو پاک کرد و من حالا دیگه چیزی از اون و بقیه به یاد ندارم...
مکث کرد و بینشون سکوت شد. جیمین حس جین رو درک میکرد. گفت:
- حالت خوبه؟
- نمیدونم... اون روزی که قبول کردیم توی این نقشه به آپولون کمک کنیم، کاش به احتمال دلبستنمون هم فکر میکردیم!
ساق دست چپش رو روی میز قرار داد و پیشونیش رو روش گذاشت. با درد زمزمه کرد:
- برای اولین بار توی زندگیم احساس میکنم یه چیزی رو گم کردم... احساس میکنم دیگه اون نیج سابق نیستم!
- البته که نیستی، منم نیستم! فکر کردی عاشق که بشی همون فرد سابقی که بودی باقی میمونی؟ وقتی وارد این راه میشی، خودتم از دست میدی... سوکجینی.
حق با اون پسر آتشین بود. جین خودش رو از دست داده بود و حالا، همه چیزش فقط نامجون بود... مردی که برای نجات دنیا، از عشقشون گذشته بود! آرزوی بدی بود اگر میخواست نامجون اون رو به همه ترجیح بده؟ مثل آدم بدهایی که همه چیز رو برای معشوقشون از بین میبردن!
البته، تاردین از اون شرورها جدا بود... اون کسی بود که معشوقش رو برای رسیدن به همه چیز از بین برد! بچههاش رو، زندگیش رو... بیشتر از قبل فرو رفت تو تاریکی وجودش و خیلی چیزها رو از دست داد.
- بیا پیش ما... دیگه دلیلی نداره اونجا بمونی نیج.
بزاقش رو قورت داد تا همراه باهاش بغضشم از بین ببره، گفت:
- باشه... یکم دیگه میام.
منتظر جواب جیمین نموند و قطع کرد. پوفی کشید و با بلند کردن سرش به اطراف نگاه کرد. این خونه، هر گوشهاش خاطرهای بود از نامجون... چطور میخواست کاری کنه جین فراموش کنه؟ چطور میخواست؟
تمام اون روزهای خوب، تمام اون عاشقانهها و لحظات قشنگی که باهم ساخته بودن، میون دیوارها و وسایل این خونه هنوز زنده بودن و نامجون... اون عزرائیل لعنتی حالا به چه دلیلی میخواست جین رو ازشون محروم کنه؟
YOU ARE READING
Resurrection of the sky | (هادِس 2)(Kookv)
Fanfiction«کامل شده» «جلد دوم هادِس» چه میشود اگر خداوندگار... به همه دروغ گفته باشد؟ آسمان قرار است بپا خیزد و در این رستاخیز، فردی نابود و دیگری به تخت خواهد نشست... ژانر: عاشقانه، ماورایی، تخیلی، هیجانی، معمایی